قربان صحرایی چاله سرایی اینجا «اَلاشستان» است، با قامتهای قیام کرده دوره «گرمشَه وا» سپری شده، برگی بر راشی نیست بادی سرد و سوز میوزد، از سمت «اسکله» گویی صدای خشن سرخپوشان است که بدین سو زوزه میکشد نهیب قلدر هم شنیده میشود، از «پل منجیل» اما اینجا «ماسوله» است، حومه «فومنات» مردی «شکَهپوش» میآید، «باشْلَق» به دوش …
ادامه نوشته »