شونه ژندمه ترا گیسنی از بی کسی و بی خوری
ده سه ماهی بو ترا راه دیسم
منگه تاوی کولی سر پرام مرا شوندی شیوار
گزنه مزه داری و سونی چمن یتیمه بال
تنه بو کاسپی میون غورطه برم
کوله مایون شیواری رنگ آکرم دریا خیال
تنه بو خالکایی دستونی نه واژه پیگرم
دکرم وا ابرمی کرچه سسی کو تالشه مسته هرای
اولسه بلنگا سر پر بیگرم علاقی وش دکرده بال
اوره سرده وارشی دوشی سری ور بتاشم
ایسپیه خلا دره اسالمی کو از ویرام
هشی پرره آفی کو آفتاوی سوسو بنجمو
آستارا ساره میون رچ آکرم نقشی خیال
(میثم مرادی – روار)
برگردان فارسی:
برای تو موهایی ( موهای خودم را) را از بی کسی بی خبری را شانه زده ام
دوسه ماهی هست برای تو راه را نگاه می کنم
بر روی شانه ى مهتاب مانند شوند ( گیاهی محلی) می رویم
تو مزه ى گزنه داری و بالهای بی گناهم را می سوازنی
با تو میشود در میانه کاسپین شیرجه زد
با تو مثل ماهی های کوچک کپور خیال دریا را رنگ کنم
با تو میشود، با آواز رود خالکایی واژه بردارم
در درون صدای خشک و شکننده ابروان باد فریاد مست تالشی را بپراکنم
بر روی اولسه بلنگا پر بگیرم, مانند عقابی با بال های آتشین
روی کول ابرهای سرد بارانی برف را بتراشم
با لباس سفید در اسالم فرود بیایم
در قلعه ی کناره ى خورشید ( هشپر) سوسوی آفتاب را بنوشمو
در میان ستاره ى آستارا خیال نقش زده ای را درست کنم
سلام
به این میگن شعر. آفرین بسیار زیبا بود. چقدر زیبا تالش را به تصویر کشیده است
آفرین به این می گن تالش را معرفی کردن. این آقا کجایی هستند.
دور به شما، جناب آقای مرادی اهل شاندرمن هستند.