سید مومن منفرد
نوروزخوانی(نَوروزَه خونیnavruza xuni): به آخرین ماه هرسال، ماه نوروز یا نَوروزَه ماnavruza mā گفته می شود. یکی از رسوم تالشان علاوه برخانه تکانی، خرید لباس نو، چهارشنبه سوری و غیره، نوروز خوانی یا نَوروزَه خونی navruza xuni می باشد که نوید آمدن بهار و چهچه بلبلان و پوشیدن لباس سبز رنگ درختان و موسیقی آرامش بخش آبشارها و غیره را می دهند. نوروزخوانی از دو بخش تشکیل شده است که یکی متن اصلی آن است که توسط تکخوان اجرا می گردد و دیگری بیت تکراری آن است که در شاندرمن به آن واگیرvāgirو به شخص تکرار کننده واگیرَه کَرvāgira kar می گویند. نوروزنامه ها با نام و یاد خدا و سلام به اهل خانواده شروع و با آرزوی خوشبختی و سلامتی برای صاحبخانه و خانواده اش پایان می پذیرد. همانطور که می دانیم نوروزخوانی نیز مانند دیگر رسوم رایج در تالش درحال فراموشی است اما بعضی از نوروزی خوانان قدیمی نه تنها این رسم دیرینه را فراموش نکرده اند بلکه سالهای سال است که در ترویج آن مجدانه می کوشند بطوری که حداقل دو نفر با همراه داشتن چراغ یا فانوسَ چرا fānusa č∂rāو فترَلس f∂t∂ra l∂s جهت محافظت از خود در مقابل حمله سگ های صاحب خانه و شاخه شمشاد(کیشkiš) جهت دادن به صاحب خانه بعنوان نماد سرسبزی و زندگی به خانه های یک روستا رفته و آمدن بهار را پیشاپیش تبریک می گویند. چراغ در دست آنها نماد و روشنایی بخش زندگی در سال جدید خواهد بود. هدایای صاحبخانه ها به نوروزی خوانان از گذشته تا حال می تواند شامل مبلغی پول، حلوا، جوراب، تخم مرغ، پشم گوسفند، برنج، پنیر و غیره باشد. نوروزنامه ها در تالش می تواند در مدح دوازده امام، امام علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، پیامبران ، ابراهیم خلیل الله، بهاریه و انسان های شاخص زمان خود چون ناصر رفعتی، حسن رضا بگ، حفیظ یگانی، سید جلال چمنی، میرزا کوچک خان و غیره اجرا گردد. یکی از افرادی که نوروزنامه خوان های شاندرمنی«زنده یاد گداعلی(مَشتَه ابا) رحمانی و اقبال عبادزاده» برایش نوروزی می خواندند، حسن رضا خان شاندرمنی می باشد که در زیر با تحقیق کتابخانه ای و میدانی به معرفی ایشان می پردازم.
–
حسن رضاخان شاندرمنی نایب الحکومه سردار مقتدر در شاندرمن
–
«اهالی گیلان در ابتدا تصور می کردند که حضور واحدهای بریتانیای کبیر در گیلان کافی خواهد بود که بین دولت شاهنشاهی و جنگلی ها صلح برقرار شود و این ولایت تماماً تحت نفوذ دولت افتاده و انقلابیون در صلح و سلامت حاضر به خدمت برای مملکت بشوند. ولی به زودی دیدند که اقدامات آن ها نیز بی اثر مانده و انقلابیون که تشکیلات خود را به خوبی محفوظ داشته بودند، روزی دوباره بر ضد دولت شاهنشاهی اقدام خواهند کرد. در یک گوشه ی گیلان، یعنی خمسه توالش(شاندرمن، کرگانرود، اسالم، تالشدولاب و ماسال) دولت نیمِ مستقل دیگری وجود داشت که رسماً تحت اطاعت دولت بود. ولی فی الحقیقه دولتی مستقل و دارنده ی قشون و فراش و اراضی و اتباع بود. رئیس این دولت، سردار مقتدر یکی از خوانین توالش بود و در تالشدولاب مستقیماً و در چهار قسمت دیگر تالش غیر مستقیم سلطنت می کرد و خوانین جز نیز چهار قسمت نامبرده را به وسیله ی فراشان و قشون های خود اداره می کردند. این سلاطین و فرمانروایان ریز و درشت گاهی با یکدیگر، گاهی با اتحاد اسلام(جنگلی ها) و گاهی با قشون دولت شاه در زد و خورد بوده و گاهی هم با یکی بر ضد دیگری متحد می شدند. اهالی توالش زیر تعدیات و ظلم و فشار این سلاطین، بیشتر از اهالی قسمت های دیگر گیلان تحت فشار بوده و گاهی از میرزاکوچک خان جنگلی و گاهی نیز از نمایندگان دولت همراهی می خواستند. همراهی و مساعدت آن ها موقتی بود و زارعین بیچاره کلیه ی محصولات برنج خود را به سلاطین و بزرگان نامبرده می پرداختند. در یادداشت های «ستاره ایران» این مطلب به صورت دیگری عنوان شده است که: ضرغام السلطنه با لقب جدید سردار مقتدر از برای «خدماتی» که به دولت کرده بود، از طرف نمایندگان دولت در گیلان به حکومت خمسه توالش(کرگانرود، اسالم، تالشدولاب، شاندرمین و ماسال) تعیین شده بود. یعنی پنج بلوک توالش را به ایشان تیول داده بودند. هر چند سردار مشارالیه در اقدامات بر ضد میرزاکوچک همراهی لازمه را نکرده و صادقانه به دولت خدمت ننموده بود. ولی حاکم گیلان کمال اطمینان از او داشته و اهالی توالش را دست او سپرده، کمال رضایت از ایشان داشتند. ولی بدبختانه تأدیبات و تعدیاتی که از طرف ایشان و نایب الحکومه ی ایشان به اهالی وارد آمده، اهالی را وادار به یاغیگری بر ضد ایشان نمودند. خصوصاً عرایض اهالی را در رشت خوانده و غالباً جواب مساعد به ایشان ارسال نمی شد. بنابراین اغتشاش در خمسه ی توالش از شاندرمین و ماسال شروع شد. بعد کم کم فراریان مسلح از بلوکات دیگر با شاندرمینی ها و ماسالی ها متحد شده، فرونت محکم بر ضد حکومت خمسه ی توالش تشکیل دادند. نایب الحکومه ی شاندرمین را کشته، صدای دهاتی ها بلند، عرایض به رشت نوشته شد. ولی کفیل حکومت گیلان و نمایندگان دولت و حتی کابینه، اعتنا به ایشان نکردند الی روزی که یاغیان خود را مستقل اعلان کرده، حکومت برای محال خود نامزد نمودند. دولت این مسئله را هم به زودی و با یک طرز قطعی و لازم حل نکرده، در جواب عرایض یاغیان نوشته نشد که سردار مقتدر از حکومت شاندرمین و ماسال خودداری نماید تا یک نفر نایب الحکومه از طرف مرکز برای آن دو محال اعزام شود و نه به ماسالی ها نوشته شد که ضدیت با سردار مقتدر، ضدیت با دولت محسوب شده، یاغیان به مجازات سخت دچار خواهند شد. بدبختی دیگر، رئیس قشون دولتی کاپیتان بولاتسل، فشنگ و پول برای سردار مقتدر می فرستاد که یاغیان را مطیع خود سازد و از طرف دیگر کفیل حکومت و عده ی همراهی به یاغیان می داد و آن ها را امیدوار می نمود. میرزا کوچک، در جنگ های توالش بی طرف ماند. ایشان مخفیانه به یاغیان شاندرمین و ماسال همراهی و مساعدت می نمود. بدون مساعدت وی یاغیان نمی توانستند قوه ی نایب الحکومه(سردار مقتدر) را از محال خود فرار دهند و مقاومت نمایند و برای همین مساعدت بود که در آخر سردار مقتدر خودش هم مجبور به فرار به طرف کوه ها شد.»۱
آقای اقبال عبادزاده یکی از مطلعین محلی و نوروزی خوانان قدیم منطقه ی تالش درباره ی حسن رضاخان شاندرمنی می گوید: ابتدا حسن رضا خان شاندرمنی همراه حسن خان آلیانی(معین الرعایا) بود. ولی بعدها بخاطر اینکه معین الرعایا به زور از طبقه ی ضعیف مردم مالیات می گرفت از وی ناراحت شده و به سوی سردار مقتدر تمایل پبدا کرد. سردار جهت پیوستن حسن رضاخان شاندرمنی به خودش شرطی را تعیین کرد. آن شرط این بود که حسن رضاخان شاندرمنی باید حاکم شاندرمن و ماسال را که در اداره شاندرمن و ماسال (محوطه ی خانه ی آقای موسی چهره پوش واقع در بازار شاندرمن) حکومت می کرد، فراری دهد. حسن رضا خان شاندرمنی نیز شبانه به همراه چند تن از یاران خود اداره ی شاندرمن و ماسال را تیرباران می کنند. حاکم هم که وضعیت را نامناسب می بیند پابه فرار می گذارد. به سردار مقتدر خبرِ تیرباران حاکم را می دهند و بدین ترتیب سردار مقتدر به حسن رضاخان شاندرمنی قشون داد. حسن رضاخان شاندرمنی که دیگر نایب الحکومه سردار مقتدر در شاندرمن شده بود بسیار قدرت داشت. در این راستا معین الرعایا و گروهی از یارانش جهت صلح و سازش با حسن رضاخان شاندرمنی در مسجد گلی قدیمی روستای چاله سرای شاندرمن جلسه می گذاشتند. پس از چندین جلسه که به نتیجه و توافق نمی رسیدند، معین الرعایا با برنامه ریزی طرح نقشه ی کشتن حسن رضاخان شاندرمنی را می ریزد. حسن رضاخان شاندرمنی بهمراه منشی سردار مقتدر با گروه میرزا کوچک خان در مسجد در حال مذاکره بود که گیلک زبانی که یک چشمش کور و در این راه برادرش کشته شده بود از سقف مسجد گلوله ای را به سمت حسن رضاخان شاندرمنی شلیک می کند. آن تیر به سردار اصابت نمی کند. در این حال منشی سردار مقتدر که همراه حسن رضاخان شاندرمنی بود عجله می کند و به اشتباه عوض اینکه فرد گیلک زبان را نشانه بگیرد به حسن رضاخان شاندرمنی شلیک می کند و حسن رضاخان شاندرمنی نقش بر زمین می شود و سد آهنین سردار مقتدر در شاندرمن کشته می شود. نوروزی که برای حسن رضاخان شاندرمنی خوانده می شود، توسط سید یوسف کلوری کاتب بزرگ قدیمی شاندرمن سروده شده و بدین صورت است:
ای اهـل وطـــن، ای بــــرادران سلامت شوید تازه جـوانـان
کـنـم روایـت مـن ای دوسـتـان شما گوش دهید ای بـرادران
جـوان بـاغـیـرت حسن رضاخان سلامت شوید تازه جــوانان
اهـل طـایـفـه از پـیـر و جــوان آمد در نزد حسن رضـاخـان
مـا تـو را جـملگی هستیم فرمان سلامت شوید تازه جـوانـان
حسـن رضـاخـان فرمود ای خدا مرا چون کردند با سردار جدا
چـنـان کـه شـود قول من دو تا سلامت شوید تازه جـوانـان
اهـل طـایـفـه بـکـن مـلـامــت بر میرزا نبی کن ایـن دلالت
بـعـد از دایـی ات سـرت سلامت سلامت شوید تازه جـوانـان
خــواهر جـان تـویی جای مادرم میرزا نبی را بـیـار در بـرم
حـــقـوق تـو را بـکـن حـلـالـم سلامت شوید تازه جـوانـان
حـاضـر نـمـایـیـد نور چشمم را هم بیاورید قـاسـم آقـا را
تـا مـن بـبـوسـم تـازه رویش را سلامت شویدتازه جـوانـان
سـنگـر کـنـده ام دور خـانـه را ویران می کنم تمام عالم را
دست بردار نیستم ســردار امیر را سلامت شوید تازه جـوانـان
آقـای امـیــر سـردار گـیـلـان همچو جوانی نبود در ایـران
چـنـدیـن عراقی آمدند گــیلان سلامت شوید تازه جـوانـان
بـس کـن ذاکـرا ایـن واقـعـه را دیوانه کردی سید یـوسف را
هـم ز عـاقـل و ز بـیـگـانـه را سلامت شوید تازه جـوانـان
منبع: مسرور ماسالی، فرامرز، چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۷۳، تالشی میرزاکوچی خان، نشریه کادح، ش ۳۷، ص ۱۰(این شعر در تاریخ هفده آبان ۱۳۶۴ سروده شده است).
–
ایستاده از راست: ناشناس ـ میرزانبی وزیری دهدار شاندرمن قبل از انقلاب ـ ناشناس ـ میرزا شکرالله وزیری.
مکان عکس: بازار جمعه شاندرمن
–
لازم بذکر است که حاج میرزا حسین وزیری شاندرمنی با خواهر حسن رضاخان وزیریان شاندرمنی ازدواج کرده و حسن رضاخان وزیریان شاندرمنی پدر قاسم آقا وزیریان و دایی میرزا نبی وزیری بود. در پایان مقاله ام دو سند از اسناد نهضت جنگل در شاندرمن۲ را می آورم.
–
–
متن سند اول:
«بتاریخ سال ۱۳۳۵ شماره ۱۸۹۳٫
آقای حاج میرزا حسین شاندرمینی نماینده ی محترم هیئت اتحاد اسلام دامه مجده.
مکتوب مورخه چهارم شهر جاری شما واصل گردید در باب وصول مطالبات خودتان می توانید بجای خود یک نفر را موقتاً به اداره تحقیق آنجا معرفی نموده نسبت به هر کس ادعایی دارید عرضحال بدهید و احقاق حق شود و هر کدام از دعاوی شما را هم اگر بهر جهت که باشد تصور می کنید در شاندرمن غیر مناسب است عرضحال بدهید. می توانید خودتان و یا وکیل تان به اداره تحقیقات گسگر مراجعه نمایید. به جناب آقای محمد اسماعیل آقا توصیه شده که در صورت رجوع همراهی در وصول مطالبات حقه شما بعمل آید. امضاء هیئت اتحاد اسلام.»
از این نامه چنین بر می آید که جد خانواده ی وزیری های شاندرمن یعنی حاج میرزا حسین شاندرمینی نماینده ی هیئت اتحاد در اسلام بوده و رابطه ی خوبی با آن ها داشته است.
سند دومی نوشته ای است که میرزاکوچک خان جنگلی برای حاج میرزا حسین شاندرمینی نوشته است. متأسفانه بخشی از سند اصلی خراب شده، ولی یک کپی از آن موجود بود که نگارنده کپی را در زیر سند اصلی قرار داد و اسکن نمود تا کلماتی را که از سند اصلی افتاده بود را بتوانیم بخوانیم.
–
–
متن نامه:
هوالحق
یکساعت به نیمه ماه یکصد و نهم شوال
۱۳۳۵ در کسما مرکز اردو هستم
جناب خیرالحاج حاج میرزا حسین زید اقباله العالی
کتابچه جمع و خرج دوره انقلاب رشت را که وعده مطالعه داده بودید در این ایام وقت
خواندنش پیدا شده اگر صلاح بدانید بتوسط همین حامل ارسال دارید که وجودش ادنامه(لازم و ضروری) کرده.
امضاء کوچک جنگلی
–
پایان
منابع:
۱۱ ـ یقیکیان، گریگور، ۱۳۸۶، شوروی و جنبش جنگل، به کوشش برزویه دهگان، نشر اختران، صفحات ۴۸ و ۴۳۴
۲ ـ با تشکر از آقایان شاهپور، سیروس و حاج حسن وزیری و هلاکو نظرنیا جهت ارائه عکس ها و اسناد
منبع: ویژه شاندرمن ۵
بسیار استفاده کردیم اقای منفرد
سپاس
mamnun az etelaat khobetun
عه ه ه .. !!
عکس بابابزرگ منه که!
چه حرکت خوبی..
ممنونم از ادمین سایت
آقای منفرد کلا در خصوص حسن رضا خان کم لطفی زیاد میکنه پدر حسن رضا خان کربلایی حبیب بوده که به دبار شاه وقت رفت و آمد می کردن و مادرش سیده بوده و برادران زیادی هم داشتند ایشان عامل سردار مقتدر نبوده بلکه هم خط سردار در مبارزه با قشون جنگلیها بود و در ابتدا نیز با میرزا بود تا زمانی که میرزا بفکر کنار زدن ایشان و تعیین افرادی از معتمدین خود برای شاندرمن و ماسال افتاد و دامنه اختلافات توسط صاداقلی بیگ که شوهرخواهر حسن رضاخان و دشمن اوبود بیشتر شد…