سیّد مؤمن منفرد چُماچار
(پژوهشگر تاریخ و فرهنگ تالش)
–
تقدیم به دوستان و همسفران عزیزم مازیار احمدی مدیر سایت و کانال شاندرمن۲۰، طهماسب مرتضی نیلاش از مدیران کانال شاندرمن۲۰، مصطفی مرتضی نیلاش و حمید خوشرو
مقدمه: رشته کوه های تالش و جنگل هایش از زیبایی منحصر بفردی برخوردار هستند. وقتی که از جلگه به سوی جنگل ها و مراتع تالش قدم می گذاری به واقع می توانی بهشت را به چشم ببینی؛ بهشتی سبز و مخمل گون با دره های پرآب و رودخانه های خروشان. از هر طرف که نگاه می کنی صدای آب در گوش هر جنبنده ای نجوا می کند، موسیقی خاصی که انسان از شنیدنش سیر نمی شود.
آری، می خواهم شما خوانندگان ارجمند را به سوی یکی از زیباترین مناطق خدادادی کشور عزیزمان ایران ببرم. آفرین به شما خوب حدس زده اید. می خواهم شما را به شاندرمن ببرم. شاندرمن یکی از قدیمی ترین آبادی های استان گیلان می باشد که طبیعت بی نظیرش نظر هر ببیننده ای را جلب خواهد کرد. می دانم که شما هم دوستدار طبیعت شمال کشور به خصوص نقاط بکری چون شاندرمن هستید. جهت آمدن به شاندرمن باید بعد از رشت؛ مرکز استان گیلان مسیر غرب گیلان را انتخاب کنید و پس از گذشتن از شهرها و مناطقی چون فومن یا تولم شهر(مرجغل)، صومعه سرا و کلید بر از آبادی قدیم ضیابر به سوی شاندرمن رهسپار شوید.
هدف گزارش:
این گزارش اهداف خاصی را در دنبال می کند که در زیر به بخشی از آن ها اشاره می شود:
ـ ثبت و ضبط اسامی باستانی ییلاقات، کوه ها، دره ها، چشمه ها، رودخانه های تیره ی نیلاش شاندرمن که یکی از قدیمی ترین تیره های قوم تالش به شمار می رود.
ـ تهیه ی عکس های به یادماندمی از این ییلاقات و آشنایی خوانندگان با زیبایی های آنجا
گزارش گلگشت:
ابتدای فصل بهار بود که عکسی زیبا از ییلاق شولَه لیش شاندرمن از آقای مصطفی محمدی بر روی صفحه ی گوشی ام در کانال شاندرمن۲۰ پدیدار شد. واقعاً زیبا بود؛ طوری که هر انسانی آرزو می کرد روزی آنجا را از نزدیک ببیند. این شد که ما همه تصمیم گرفتیم برای یک بار هم شده «شولَه لیش» را از نزدیک ببینیم.
عکس از مصطفی محمدی-آرشیو شاندرمن۲۰
(جهت مشاهده عکس ها در اندازه بزرگتر روی آن کلیک کنید)
به همین جهت آقای مازیار احمدی مدیر سایت شاندرمن۲۰ با هماهنگی با آقای طهماسب مرتضی نیلاش از مدیران کانال تلگرام شاندرمن۲۰، برنامه ی سفر به سوی شولَه لیش را گذاشتند.
با توجه به مشورت دوستان، روز دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۵ خورشیدی قرار شد ساعت هفت صبح به سوی این ییلاق زیبا حرکت کنیم.
هر فصلی برای خود زیبایی های خاص خودش را داراست. این زیبایی ها در مناطق تالش نشین بیشتر خودنمایی می کنند. در فصل تابستان نیز چشمان آفتاب بر شالیزارهای سبز و طلایی شاندرمن مژه افکنده و زیبایی اش را دو چندان کرده بود؛ فصل تلاش و کوشش، فصل برداشت محصول برنج. بسیاری از اهالی شاندرمن در این موقع از سال در حال دروی برنج و خرمن آن هستند. باید بنویسم که در این فصل بوی شالی و شالیزار آدمی را مست خود می کند و مصرع نابرده رنج گنج میسر نمی شود در ذهن آدم تداعی می شود. کار کردن در این گرمای طاقت فرسا به واقع سخت است و این کار فقط از مردان و زنان سخت کوش شمال کشور به خصوص تالشان برمی آید. درود بر تلاش بی وقفه شما و خستگی ناپذیریتان.
بالاخره با آمدن طهماسب مرتضی نیلاش و مصطفی مرتضی نیلاش از روستای زیبای نیلاش و حرکت من و مازیار احمدی از روستای سیاهمرد از کنار پل چاله سرا با پیکان آقای حمید خوشرو رهسپار ییلاقات زیبای نیلاش شدیم.
لازم به توضیح است در زبان محلی به نیلاش، نیلَش می گویند. نیلاش یکی از قدیمی ترین تیره های ایل شاندرمن می باشد. هر تیره ای دارای چراگاه و مراتع(ییلاقات) مخصوص به خود است. از ییلاقات نیلاشی ها می توان به شِمِتم، برنی گا، وییَرگا، اورَه پِشتَه، موزالو، کَلَه، علی واش، ساسونَه ژییَه، شولَه لیش و … اشاره کرد. نیای اصلی تیره ی نیلاش از شخصی به نام «علی» می باشد. به همین سبب نام یکی از ییلاقات این تیره «علی واش» می باشد.
حال از روستای چاله سرا، دران، طالب دره(ساویناوَر)، امامزاده شفیع و بقعه ی متبرکه اش، چاسنَس، حاجی بیجار عبور می کنیم و با گذر از تربت مقدس گُلگولی تربَه و روستای قشلاقی زیبای لِلِکون به منطقه اَمرادول می رسیم. با گذر از اَمرادول و وازگا چت آبشار زیبای وَزَن را پیش رو داریم؛ آبشاری که لقب زیباترین آبشار پلکانی استان گیلان را به یدک می کشد. پس از آبشار وَزَن رودخانه ی کورَه کَش و آرجَه پا و آرجَه سَر را پشت سر می گذاریم.
در بین راه اولین موضوع جالبی که نظر همه ی ما را به خود جلب کرد نیسانی بود که با بار به سوی جلگه ی شاندرمن برمی گشت. با خواست ما نیسان از حرکت ایستاد و بعد از خوش و بش با مسافران نیسان چند عکس از آن ها انداختیم. نکته ی جالب این بود که نیسان مورد نظر وسایل پشم ریسی تالشان از جمله چَرَه و وسایل دیگری چون پالان اسب و … را با خود حمل می کرد و از آن جالب تر آویزان نمودن مرغ و خروس و اردک روی چوبی که با طناب به صورت محکم بر بدنه ی نیسان بسته شده، بود.
–
–
آنجا نزدیک سیفییَه پِشت بود و ما با نگه داشتن وسیله ی نقلیه ی خود چند عکس زیبا از طبیعت بی نظیر سیفییَه پشت را از دریچه ی دوربین عکاسی مان ثبت نمودیم.
–
–
بعد از طی مسیری به دو راهی رسیدیم که با دشت پهنش نظر ما را جلب کرد. بخشی از این دشت پهن سنگلاخ بود و در بخشی دیگر نوعی از زعفران به نام لییَه را دیدیم که با رنگ خاص خودش دشت آنجا را فرش کرده بود.
وییَرگا:
ما قبل از رفتن به سوی شولَه لیش ابتدا به وییَرگا رفتیم. در بین راه وییَرگا مناطق زیبایی را از جمله جیرشَر و سیفییَه پِشت را پشت سر گذاشتیم. درباره ی جیرشَر باید گفته شود آبادی های زیادی در مناطق مختلف تالش پسوند یا پیشوند شَر را دارند. شَر به نظر نگارنده در گذشته به معنای مکانی آباد نسبت به دیگر مناطق اطرافش می باشد. جیر شَر یعنی آبادی ای که در پایین دست قرار دارد. شر معادل شهر امروز می باشد که آبادتر و داری امکانات بیشتری نسبت به مناطق اطراف خود است. قبل از رفتن به وییَرگا بهمراه دوستان همراه صبحانه ی تدارک دیده را صرف نمودیم. در این بین بود که چشم تیزبین یکی از دوستان به توت فرنگی وحشی افتاد که با رنگ قرمز خود خودنمایی می کرد. در زبان تالشی به توت فرنگی وحشی اِرˇ می گویند. در این باره مَثَلی بین دختران و پسران نوجوان تالش وجود دارد که برای خوانندگان جالب خواهد بود: اِرˇ اِرˇ، کیلَه هَرˇ، زوئَه مِرˇ: توت توت، دختر می خورد و پسر می میرد.
سپس من به همراه دو تن از دوستان عزیزم آقا مازیار و آقا طهماسب به سوی وییَرگا به راه افتادیم. در نزدیک وییَرگا به شخصی به نام جعفر اسکندانی برخوردیم و بعد از رفتن به حیاط زیبای این ییلاق چند عکس به یادگار برداشتیم. صحنه های جالبی رخ می داد از یک طرف جعفر آقا، بزی را به نام تَکَه بز جهت جفت گیری به میان بزهای ماده ی خود می برد که در اصطلاح تالشی به آن تَکَه گِتَه می گویند.
در بالای وییَرگا منطقه ای سنگلاخ با پوشش درختی به نام اورَه پِشتَه وجود دارد که با توجه به گفته اهالی این ییلاق در آنجا قبرستانی قدیمی مشاهده می شود. اور یا اوری در زبان تالشی نوعی جامعه ی درختی است که در ارتفاعات نزدیک بند می روید. برخی اور را شهر معنی کرده اند و برخی نیز آتش. اما اورَه پِشتَه به معنی جایی است که در آن درخت اوری می روید. در مناطق تالش نشین از جمله در مناطق ییلاقی شاندرمن مناطقی به نام اوره بند، اورَه پِشتَه وجود دارد که می تواند به استقرار حکومت اورارتوها در منطقه تالش صحه بگذارد.
در وییَرگا تپه ای مخمل گون وجود دارد که به آن وییَرگا تک = نوک وییَرگا می گویند. تپه ای که با چمنی سرسبز فرش شده و زیبایی این ییلاق را دو چندان کرده است. در این ییلاق چند آبشخور از جمله رزَه چِمَه لار ، نفتییَه چِمَه، رَمَه لار و … وجود دارد که مورد استفاده این اهالی قرار می گیرد. رزَه چِمَه لار یکی از قدیمی ترین آبشخورهای منطقه می باشد؛ طوری که هنوز هم نوع محفظه ای که آب از آن عبور می کند چوبی ست و نوشیدن آب از این لار گویی آدمی را زنده می کند و طراوت خاصی را به آدمی می بخشد.
دور تا دور وییَرگا با درختان زیبایی جنگلی پوشیده شده است. از جمله ی این درختان می توان به درخت راش(اَلاش)، اولَس(ممَرز) و بزَه کِکَم و … اشاره داشت.
در وییَرگا تربتی تحت عنوان جیلَرزنی ایمازده قرار دارد که مورد احترام اهالی می باشد. در کنار جیلَرزنی ایمازده برجی وجود دارد که در بالای آن به راحتی می توان ییلاقات اطراف را مشاهده کرد. می توان این برج را برج سنگی وییَرگا نام نهاد.
در این ییلاق در حال حاضر خانواده هایی چون میرزا جان اسکندانی، عرض علیپور نیلاش، شعبانی های چاله سرا، مجرد، اسماعیل نژاد در حال زندگی و به شغل شریف رمه داری مشغول هستند.
لازم به توضیح است که وییَرگا مسیر عبوری تیره ی چَپَه زاد شاندرمن می باشد. در زبان تالشی به محل عبور از جایی به جای دیگر وییَر گفته می شود. وییَر گا یعنی محل عبور عشایر تالش.
در اطراف ییلاق وییرگا ییلاقات و نقاط مختلفی از جمله پِشت، درِم دول، سرکوم، خشکَه دَریا، دَشتِه، سیف آستونَه و … قرار دارد.
–
شولَه لیش:
بعد از وییَرگا کم کم به راه افتادیم و به سوی شولَه لیش به راه افتادیم. به یک دو راهی رسیدیم که به آنجا «برنی گا» می گویند. «برنی گا» یادآور نام «ورن» یا «ورنا» ست که در اوستا به گیلان فعلی قلمداد می شود.
در «برنی گا» به عباس شجاع عکاس و فیلمبردار شاندرمنی برخوردیم که همراه مهمانان خود در حال گشت و گذار در سرزمین اجدادی اش بود. «برنی گا» یکی از زیباترین مناطق ییلاقی شاندرمن و تالش محسوب می شود. وقتی از «برنی گا سَر» به «برنی گا» نگاه می کنیم تپه ای زیبا را خواهیم دید که زیبایی آن بی حد و حصر می باشد و نظر هر بیننده ای را به خود جلب می کند. پس از خداحافظی از آقای عباس شجاع و دوستانش به سوی «شولَه لیش» به راه افتادیم. در بین راه انواع گونه های گیاهی با برگ های پهن نظر ما را به سوی خود جلب می کرد.
کم کم با شنیدن صدای استاد سیدهادی حمیدی شاندرمنی از دستگاه صوتی آقای احمدی مسیر مال رو و پیاده رو را به سوی «شولَه لیش» ادامه دادیم. در این مسیر که به آن «دارشت» می گویند درختان سر به فلک کشیده و راست قامتی وجود دارند که انسان با دیدن آن ها به عظمت پرودگار یکتا بیشتر پی می برد. به واقع این جنگل ها نیز با این درختان معنا پیدا می کنند در غیر این صورت جنگل تبدیل به کویری برهوت خواهد شد و آه حسرت آن بر دل ما تالشان که سال ها در آن زیست کرده ایم خواهد ماند.
وقتی به حیاط زیبای «شولَه لیش» رسیدیم در ابتدای آن، پایه ی چوبی ای را مشاهده کردیم. بعدها پس از پرس و جو فهمیدیم این پایه چوبی را که با پارچه پوشانده اند به صورت مترسک که در تالشی به آن «دالَه» می گویند، استفاده می کنند تا رمه ی آن ها از حمله حیوانات وحشی در امان بماند. در «شولَه لیش» شخصی به نام «شیپور محمدی» همراه خانواده اش زندگی می کند؛ مردی صاف و ساده که نشان از تالشان باستانی در رخ او پدیدار است. ما بعد از رسیدن و احوالپرسی با ایشان از «لار» محوطه اش، آب خنکی را نوشیدیم و سر و صورت مان را با آب خنک «لار»ش شستیم. این آب از ارتفاعات ییلاقی توسط اهالی اش لوله کشی شده است. پس از خوش و بش با «مشتَه شیپور»، او برای ما چایی خوش رنگی آورد که تمام خستگی راه را از بدنمان بدر کرد. در کنار «لار» دیگ های مسی و ظرف محصوص شیردوشی که در تالشی به آن «چیری» می گویند بر روی چوبی آویزان شده بود و بسیار زیبا به نظر می رسید. زندگی ای به دور از ماشین و وسایل الکترونیکی؛ زندگی ای که با حیوانات اهلی چون اسب، گوسفند، مرغ و خروس با طبیعتی بکر و دیدنی همراه بود. به واقع گذشتگان مان با آرامش این نقاط ییلاق و جمگلی خو گرفته بودند و به همین دلیل بود که آن ها عاشق گیریَه و کوه و جنگل بودند و در فصول گرم سال به جلگه ی گیلان نمی آمدند مگر این که مجبور می شدند.
سپس به سمت حیاط بالاتر از منزل «مَشتَه شیپور» رفتیم و در آنجا نشستیم. در این بین منظره ای جالب را به چشم دیدیم؛ طوری که دو نفر با باری از برگ های درختان جنگلی از «شوله لیش» به سمت «کَلَه بَند» در حال حرکت بودند. با آن ها به صحبت نشستیم. هولاکو محمدی که با طنابی در حال هدایت اسب بود برای ما توضیحات مفصلی در رابطه با «شولَه لیش» و مناطق اطراف آن داد. او درباره ی بار اسب خود گفت : این بار شامل برگ درخت وَن که در زبان فارسی به آن زبان گنجشک می گویند، می باشد و جهت تعلیف دام های خود از آن استفاده می کنیم. این صحنه واقعاً زیبا و دیدنی بود؛ تصویری که باید دید چگونه تالشان به سختی بر فراز درختان می روند و برگ درختان را برای تعلیف دام های خود می چینند و از مسیر پایین دست همراه اسب باری خود به سوی ارتفاعاتی چون «کَلَه بَند» به راه می افتند. این فعالیت ها نشان از عشق تالشان به شغل باستانی شان دامداری می باشد. به نظر شما آیا نسل آینده نیز این شغل را ادامه خواهند داد. آنجا بود که من به فکر آینده ی دامداری منطقه افتادم. آیا فرزندان این افراد این شغل را ادامه خواهند داد. در صورت ادامه ندادن وضعیت این ییلاقات زبیا و سرسبز چه خواهد شد؛ زیرا آن ها به مانند پدران شان به این مناطق دلبستگی ندارند و هزاران فکر دیگر ….
در حیاط یکی از اهالی «شولَه لیش» گیاه «سو» که در فارسی به آن گلپر می گویند را مشاهده نمودیم و باز من به یاد مثلی دیگر در ادبیات فولکلور تالش افتادم که:
بِه بشَم کو / بچینَم سو/ کونَه ش پوست آکَرَم/ لَچَه ش کَرم بو: بیا برویم/ بچینم گلپر/ ته آن را پوست کنیم/ نوک آن را کنیم بو.
گلپر رایحه ی بسیار خوشی را داراست و بوی آن آدمی را مست می کند. گلپر را پس از خشک کردن همراه پرتغال و دیگر میوه های ترش مزه مصرف می کنند.
در «شولَه لیش» ییلاقات زیادی را می توان به چشم دید. اگر از «شولَه لیش» به سمت چپ بند(بلندترین نقاط کوهستانی تالش) بنگریم ابتدا «وییَرگا» را خواهیم به نظاره نشست. بعد از وییَرگا، اورَه پِشتَه، موزالو، سرَه بیلَه دول، کَلَه بَند، علی واش و ییلاقات تیره ی شکاری شاندرمن قرار دارد.
درباره ی وجه تسمیه «کَلَه» باید گفته شود که در زبان تالشی حصار هایی که با سنگ طبیعی چیده شده است را «کَلَه» می گویند. شاید احتمالاً در آنجا در گذشته قلعه ای بوده باشد. اگر کمی با دقت به اسامی این ییلاقات نگاه کنیم سه نام «کَلَه»، «ساسونَه ژییَه» و «ساووشَه دیم» در کنار هم ما را به یاد امیران گسکری می اندازد. ما در تاریخ امیره ساسان و امیره سیاوش داشته ایم و شاید این دو امیر گسکری در این قسمت از ییلاقات شاندرمن نشیمنگاه تابستانی داشته اند و اسامی برجای مانده از آن این موضوع را به ذهن متبادر می سازد.
در حال حاضر در کَلَه بَند چهار تا پنج خانوار زندگی می کنند.
بعد از کَلَه بَند، نَرَه بَندَه ژییَه، لارَه وَر، ساسونَه ژییَه و بعد از ساسونَه ژییَه، سایله، سا دَرَه، پشت سادَرَه، ترف رشتَنا، پشت ترف رشتَنا، ساووشَه دیم قرار دارد. به کنار ساووشَه دیم، کَلَه مَندَن گویند. پشت کَلَه مَندن نَرَه بَندَه ژییَه و بعد از نَرَه بَندَه ژییَه، زَراوَه مَندَن، بعد از زَراوَه مَندَن، مین دارنَه بَند، در آن طرف مین دارنَه بَند، کَلَه گاچَه بند(اصل بند کَله) و بعد از کَلَه گاچَه بَند، بزن دار قرار دارد. از دیگر اسامی در کنار کَلَه بند می توان به «جیرَه بنَه بند» و «کفینَه بنَه بند» اشاره داشت.
«بزن دار» آخرین بند تیره ی نیلاش شاندرمن به حساب می آید. در «بزن دار» بزکوهی(کو بز) و «کوکرگ» مشاهده می شود. گفته می شود علت نام نهادن بزن دار وجود بز کوهی در آنجا می باشد.
در «مین دارنَه بند» تربتی وجود دارد که مورد احترام همه اهالی آن ییلاق می باشد. این تربت ساختمان خاصی ندارد اما اهالی دور آن را سنگ چین کرده اند که در زبان تالشی به این گونه حصار سنگ چین شده «کَلَه» می گویند. متاسفانه بعضی از سودجویان جهت یافتن عتیقه دور و اطراف این تربت را کنده اند.
از کَلَه بَند(از بالادست به سمت پایین دست) اگر بخواهیم به سمت «شولَه لیش» بیاییم باید مناطق خاسمَه کَلون، شولَه لیشَه چت، ایسبییَه پِشتَه را پشت سر بگذاریم.
در اطراف شولَه لیش نیز مناطق زیادی از جمله بلالَه نشتَتگا، بنَه سرَه پِشتَه وجود دارد. در پایین بنَه سرَه پِشتَه، ژییَه کاری وَر و بعد از ژییَه کاری وَر، کِه دَرَه و در پایین کِه دَرَه، توسَه چِمَه ربار قرار دارد.
اگر به کَلَه، پشت و به سوی دریا نگاه کنیم در سمت راست «شولَه لیش» جایی به نام «سوتم» قرار دارد. پشت سوتم شَلاشَه کنده نام دارد که صخره ای بسیار بزرگ این ییلاق را در آغوش گرفته است.
شَلاش نوعی گیاه است. شَلاش در جاهای آبگیر می روید. پس «شَلاشَه کندَه» می تواند تپه ای باشد که در آن گیاه «شَلاش» به وفور رشد پیدا می کند.
در این بین موقع تدارک ناهار است. دوست عزیزمان طهماسب مرتضی نیلاش بلد راه این روزمان با سیخ زدن گوشت و آماده کردن زغال مشغول کباب زدن شد. پس از صرف ناهار، دیدن رمه ی هولاکو محمدی و شیپور محمدی از «کَلَه بَند» به سوی «شولَه لیش» بسیار زیبا ودیدنی بود؛ طوری که تمام فضای «شولَه لیش» را صدای زنگوله گوسفندان پر کرده بود. دختری پیش رویِ رمه گوسفندان در حال هدایت رمه بود و از طرف دیگر سگ گله هم در کنار گوسفندان حرکت می کرد. در این بین گاوهای خوشرنگ و زیبای شولَه لیش در حال نوشیدن آب بودند. تصاویری که فقط می توان در ییلاقات آن را دید. فضایی سرسبز و زیبا که توصیف آن لحظات برای نگارنده بسیار مشکل است؛ زیرا این تصاویر را فقط باید به چشم دید و به نظاره نشست و از آن حظ کافی و وافی را برد.
در این بین گوساله ای مشغول خوردن شیر مادر خود شد. تمام فضا پر از لحظات به یاد ماندنی بود. الان که آن لحظات را به یاد می آورم و بر کاغذ سفید می نویسم آن صحنه ها، آن زیبایی، آن درختان راست قامت در جلوی چشمانم رژه می روند. وقتی گوسفندان به همراه دخترکی چوپان(به تالشی شونَه) از «کَلَه» به سوی «شولَه لیش» به سرعت در حال حرکت بودند من به یاد تصنیف حماسی «لِدو بِه» و خواهر «لِدو» که توسط غارتگران زندانی شده بود افتادم. فقط می توانم بنویسم یادش بخیر و یادش بخیر….
یکی از مشخصه های بارز «شولَه لیش» تا «کَلَه» عدم فرسایش خاک آنجا بود. یکی از دلایل آن، نبود جاده ی ماشین رو و تعداد کم خانوارهایی که در آنجا در حال زندگی هستند، می باشد. به واقع اگر قرار بود ییلاقات ما به علت وجود جاده ی ماشین رو و رمه ی زیاد مورد فرسایش قرار گیرد بهتر است جاده به آنجا نرود و آن منطقه بکر بودن خود را از دست ندهد.
در «شولَه لیش» گیاهان زیادی را می توان دید از جمله باکلِه واش(کیجَه واش به زبان اهالی ریک تالش)، ایسبییَه چیجَه(ایسبییَه چیزَه به زبان اهالی ریک تالش) و ….
از چشمه های ییلاقات نیلاش می توان به لارَه وَری چِمَه، جیرَه لار، کَلَه بَندی چِمَه اشاره داشت. آب ییلاق «کَلَه» را از «لارَه وَر» و آب «شولَه لیش» و «برنی گا» را از «سادرَه» لوله کشی شده است.
لازم به توضیح است که رمه ی آقایان هولاکو و شیپور محمدی به «کَلَه»، بمانعلی محمدی و گنجی علیپور به «لاره ور» می رود و بعضی اوقات نیز آن ها به «شوله لیش» می آیند و محمدی ها به «لارَه وَر».
حال از «شولَه لیش» می خواهیم به سوی «برنی گا» حرکت کنیم باید مناطقی چون سرَه وا آستونَه، کلالیوَه دول، برنی گا سَر را طی کنیم.
هولاکوی محمدی در جواب من در خصوص موقع کوچ به ییلاق و قشلاق گفت: ما در ۴۵ مین روز بهار به «شولَه لیش» می آییم و تا یک ماه بعد از پاییز به سوی میان کوه می رویم. نام میان کوه ما «سیاکو» است. مسیر کوچ ما از سردسیر به گرمسیر از کَلَه بند، شولَه لیش، برنی گا، سرَه بیلَه، آرجَپا، اَمرادول، لَتَشت، کوئَه بن، توسَن بن به سیاکو منتهی می شود.
بعد از برنی گا جهت رسیدن به امامزاده شفیع باید مناطقی چون شَنگا ژییَه، پایینَه چتَه، سرَه بیلَه، شِمِتِم، سیفییَه پِشت، جیرشَر، سَرسَر، آرجَپا ربار، وَزَن، اَمرادول، روخونَه سَر، گولوگولو، حاجی بجار، ساویناوَر را سپری نماییم.
یکی از ییلاقات نیلاشی ها «علی واش» نام دارد. در حال حاضر یعقوبی های نیلاش در آنجا نشیمن دارند. «علی واش» یعنی علفچری که مخصوص شخصی به نام علی می باشد. با توجه به اسناد موجود در دست نگارنده فرزندان «علی نیلَشی» در سال ۱۲۳۰ هجری قمری یک قطعه جبل وکوه و علفزار معروف به «سیفان» را به «محمدرضا بیک» فرزند «نجفقلی بیک شاندرمنی» حاکم پنج ناحیه ی تالش فروختند. در این سند فروشندگان احمد، محمود علی، دلدار، عزیز و نقد علی ولدان مرحوم علی نیلشی و پَپو زوجه ی علی ، گرده مانگ ، جانه خاه و گل سمند دخترهای علی می باشند.
نیلاشی ها با تیره ی شکاری و خسارَه زا شاندرمن هم مرز هستند. از ییلاقات شکاری ها می توان به لارَه ژییَه و موزانو و از ییلاقات خَسارَه زاد به سیف آستونَه اشاره نمود.
در پایان جا دارد از آقای حمید خوشرو که با حوصله ی هر چه تمام تر ما را به ییلاقات نیلاش شاندرمن برد، از هولاکو محمدی، شیپور محمدی، عباس شجاع، جعفر اسکندانی جهت توضیحات ارزشمند و از دوستان ارجمندم آقایان مازیار احمدی، طهماسب مرتضی نیلاش و مصطفی مرتضی نیلاش که تدارکات این گلگشت را فراهم نمودند کمال سپاسگزاری را داشته باشم.
–
با کلیک روی تصویر زیر پنجره اى ظاهر خواهد شد که مى بایست روى گزینه OK کلیک نمایید تا به عضویت کانال شاندرمن۲۰ در آیید.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
خاطرات مهندس سید مؤمن منفرد و جناب آقای احمدی را مطالعه کردم، به حالشان غبطه خوردم. با مرور خاطرات آنان به خاطرات خودم سفر کردم و در این سفر حظ بردم، خاطرات خودم از ییلاق ویرگا و جیلرزن و … برایم به سرعت برایم تازه و نو شد. عمهام در ییلاق ویرگاه خانه داشت و الحمدلله هنوز هم دارد ولیکن روزگار جریان زندگی را به شکلی جلو برده که آخرین بار ده سال پیش ساعتی توانستم در ییلاق ویرگاه پهلوی عمهی عزیزم بنشینم و دیگر هنوز فرصتی حاصل نشده. گرچه آن روز که ییلاق رفتم حدود ۱۵ سال بود به ویرگاه و ییلاقات سیفآستونه، امروئهخوار، خشکهدریا، نایهشر و … نرفته بودم. یادش به خیر.
دست آقایان منفرد و احمدی و دیگر دوستان درد نکند که با اینگونه نوشتارها و خاطراتشان آدمی را به روزگاری شیرین میبرند.
لقب پایتخت طبیعت گیلان را به شاندرمن بدهید چون شهر زیبایی های طبیعت از نظر ادبی هیچگونه آرایه ای ندارد و معمولا القاب باید دارای آرایه ی تشبیه و استعاره باشند
باتشکر