گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ
قربان صحرایی
اشاره: متن زیر گفتگویی است با سردار شهید جنگل میرزاکوچک جنگلی که درباره نهضت جنگل، اهداف، و روش مبارزات شخص ایشان است. سعی شده است که به برخی از مهمترین سوالات درباره قیام جنگل اشاره شود و پاسخهای لازم از کلام میرزاکوچک که در کتب مربوط به نهضت جنگل انتشار یافته تطبیق داده شود و با استفاده از بیانات میرزاکوچک به شکلی ساده و کوتاه به سوالات پاسخ داده شود. رنگ ایمان در آستانه سالروز شهادت این مرد بزرگ این گفتگو را منتشر مینماید.
کتاب را که ورق زدم چشماندازهایی از طبیعت آرام و رنگارنگ پاییزی مقابل دیدگانم رخ عیان نمود. نگاهم را به عمق درختان جنگل دوختم و سعی کردم خودم را در لابلای انبوهی از راشستانهای سر به آستان آسمان فراز کرده در سکوت صدای طبیعت غرق نمایم.
نسیم آرام و نسبتاً سرد پاییزی برگهای بیرمق درختان جنگل را از شاخهها جدا میکرد و تو گویی برگها تمایلی ندارند به سوی خزان بروند. اما ناچار بودند با کولهباری از خاطرات بهاری، گوش به فرمان خزان دهند و رقصکنان به سمت سرنوشت رهسپار شوند.
در حالیکه خِشخِش برگهای نارنجی و زرد و سرخ خزانزده درختان زیر پایم همآهنگ با صدای طبیعت گوشنوازی میکرد دیدگانم به سیمای مردانی رشید و سلحشور با محاسنی بلند، روشن شد که در کنار صخرهای ستبر از نور بیرمق آفتاب پاییزی، زیر سایهی درختان راش به استراحت و گفتگو مشغول بودند.
خود را به آنان رساندم. از وَجَناتشان پیدا بود که روزگاری است سختیها و مصائب فراوانی را در کشاکش کوهستانهای فومن و ماسوله و زیده و ماسال و سیفی تحمل کردهاند. در حالیکه تفنگهای بلند قامتی را به سینه تا سرادوش فراز کرده بودند[۱]، قطاری از فشنگ از دوش چپ و راست آنان به سمت پهلوی راست و چپشان حمایل شده بود.
و تو گویی درجات و مدالهای نظامی و واکسیل[۲]هایشان در نحوه چینش این قطارها نهفته است. چند نفری علاوه بر تفنگهای بلندی که داشتند، سلاحی کوچک که آنرا «موزر»[۳] مینامیدند بر کمربند خود آویخته بودند.
آن سلحشوران آزادمرد، مردی را چون نگینی در میان گرفته بودند که برای هر تازهواردی چهرهاش چون خورشید تابان متمایز بود. سیمای درخشان، مصمم و پر اراده و استوار آن سردارْمرد، راز درونش را بر آدمی هویدا میکرد؛ انگار مصداق کاملی است از «رنگ رخسار خبر میدهد از سرّ درون».
خزر در چشمانش موج میزد. لبخند ملیحی که بر لبانش نقش بسته بود با گیرایی چشمان زاغش آدمی را مسحور خود میکرد. سیمایی سفید و نورانی با محاسنی بلند و نسبتاً مجعد از او ابهتی جذّاب و دوستداشتنی ساخته بود.
او بلند قامت و چهارشانه بود، با اندامی ورزیده و نظیف و منظم. تسبیحی بر دست داشت و انگشتری بر انگشت …
به محضرش شتافتم و با سلامی ناقابل و عرض ادب و ارادتی نه سزاوار او، بلکه در حد وسع خویش، مقابلش زانوی ادب بر زمین زدم و از محضرش اجازه گرفتم تا سؤالاتی چند در حضورش مطرح نمایم و از او خواهش کردم پاسخش را برای تاریخ بیان نماید.
خود را بینیاز از معرفی میدانست؛ چه آنکه از چشمان نافذش کاملا میشد این مفاهیم را با گوش دل شنید: «از این نکته خوشوقتم که طرف مصاحبه و مکاتبهام جنابعالی هستید که کاملاً بنده را میشناسید و به هیچ وجه احتیاج نیست خود را به شما معرفی کنم. بنده بعد از زحمات چندینساله در انقلابات ایران و تحمل لطمات توقف در جنگل … مصمم شدم جنابعالی را از جریانات … انقلاب آگاه کنم.»،[۴] «کشف شدن حقیقت برای ما بهترین لذت خواهد بود».[۵]
او را نیازی به معرفی نیست زیرا همگان میدانند یونس، فرزند میرزا بزرگ، معروف به میرزاکوچک، متولد محلهی استادسرای رشت به سال ۱۳۵۷ شمسی است که ابتدا تحصیلات حوزویاش را در مدرسه حاجی حسن در صالح آباد رشت و بعد در مدرسه جامع گذرانده است. بعدها در سال ۱۲۸۶ به انقلابیون آزادیخواه پیوست که علیه محمدعلی شاه و استبداد قاجاری به پا خواسته بودند. او طی رهبری قیامی هفتساله در جنگلهای گیلان علیه مثلث تاریکی استبداد داخلی، روسیه تزاری و استعمار انگلیس به مبارزه پرداخت و سرانجام توانست اولین حکومت جمهوری اسلامی را در ایران بنیان نهد. حکومت جمهوری که رهبر معظم انقلاب، حضرت امام خامنهای آن را با تعبیر «مینیاتوری از جمهوری اسلامی» معرفی فرمودند.
میرزاکوچک جنگلی سرانجام در یازده آذر سال ۱۳۰۰ شمسی بر اثر برف وبوران و سرما در گردنه ألالَه پِشتَه[۶] ماسال که به سمت گیلوان[۷] در اردبیل میرفت، گرفتار توفان برف و بوران گردید و به شهادت رسید. روز بعد سر مبارکش به دستور سالار شجاع توسط رضا اسکستانی از پیکرش جدا شد. پیکر بدون سر در حزن و اندوه اهالی خانقاه گیلوان همانجا مدفون گردید و سرِ سردار نامآور و گیلهمرد ایرانزمین توسط خالوقربان هرسینی برای رضاخان میرپنج به عنوان هدیهی پایان نهضت جنگل برده شد.
اینک شما مخاطبین این نوشتار را دعوت میکنم به این گفت وشنود تاریخی با دیده دل بنگرید و بر آن تأمل فرمایید.
به عنوان مؤسس و بنیانگذار قیام جنگل بفرمایید به طور کلی هدف اصلی شما از تشکیل این نهضت چیست؟
پاسخ: «آسایش عموم و نجات طبقات زحمتکش ممکن نیست مگر به تحصیل آزادی حقیقی و شادی افراد، انسانی بودن نژاد و مذهب و اصول زندگی و حمایت اکثریت به واسطه منتخبین ملت».[۸] «من فقط برای حفظ و تأمین شغل، سرمایه، عصمت، مذهب تمام ایرانیان زندگی میکنم و جمعیت جنگل را فقط و فقط برای رسیدن به این هدف تشکیل دادهام. ما برای خدمت به وطن و ملت حاضر هستیم.»[۹]
با توجه به اینکه شما یک عالم دینی و روحانی هستید، از چه روی عبا و عمامه را کنار گذاشته، لباس رزم پوشیده و اسلحه به دوش گرفتید و به مبارزه علیه ظلم و ستم و استبداد قیام کردهاید؟
پاسخ: «استقلال مملکت در خطر است. تجاوزات اجنبی هر روز گستردهتر میشود. مرتجعین داخلی همچنان به اندوختن مال و غارت و یغماگری مشغول هستند. ما برای نجات ملت و مملکت قیام کردهایم. وطن به کمک و فعالیتهای جوانانی چون شما احتیاج دارد که برای نجاتش به پا خیزند»[۱۰]. «ما خواهیم مُرد و اگر شربت شهادت بنوشیم چه بهتر که زندگی ابدی و سعادت سرمدی را حائز شدهایم و اگر موفق شدیم دشمن را شکست بدهیم زهی افتخار. ما برای القاب و جاه و مال مسلح نشدهایم. ما زوال ملت و اضمحلال مملکت را طالب نیستیم، ما برای قطع اجانب و مزدوران آنها جمع شده و اسلحه به دست گرفتهایم.»[۱۱]
با توجه به آنچه بیان فرمودید لطفا بیشتر توضیح دهید هدف و مقصود شما از تحمل این همه مشقت و سختی طی این سالیان طولانی چیست؟
پاسخ: «من و یارانم در مشقتهای فوقالطاقهی چندین ساله هیچ مقصودی نداشته و نداریم جز حفظ ایران از تعرضات و فشار خارجی و خائنین داخلی و تأمین آزادی و آسایش رنجبران ستمدیدهی مملکت و استقرار حکومت ملی. و همه فداکاری بنده و احرار جنگل برای همین مقصود عالی بود و بس. من علاج قطعی و نجات واقعی ملت را از کلیه مصائب، به موفقیت انقلاب مقدس میدانم»[۱۲]. «ما چیز مهمی و بزرگی نمیخواهیم. بایستی بیگانگان از کشورمان خارج شوند و امنیت و عدالت به طور مساوی بین مردم و شهر و جنگل برقرار شود.»[۱۳]
چرا قیام جنگل این همه مورد کینه و عداوت و دشمنی سرسخت استبداد داخلی و استکبار و استعمار خارجی روس و مخصوصاً انگلیس است؟ به عبارت دیگر تعریف شما از جنگل چیست؟
پاسخ: «انگلیسها را شما بهتر میشناسید[۱۴]. در قرون اخیر سیاست جهانگیرانه همسایگان همسایهآزار ما دولت انگلیس و حکومت جابر تزاری روس ضمیمه مظالم و تجاوزات فرمانروایان جاهطلب ایران شده برای اسارت این قوم مظلوم در صحنه این خرابههای غمانگیز عرض اندام نموده، سهلترین وسیله اسارت این کشور و مردم آنرا همدستی و تقویت سلاطین جور و امراء و بزرگان جبار دانسته، تسلط آنان را به سایرین تأیید و تقویت میکنند»[۱۵] «پایه عملیات خودمان را روی این دو سه پایه [گذاشتهایم]: اخراج انگلیسها از ایران، لغو کاپیتولاسیون و قراردادها و … پس از کسب موفقیت در اطراف این چند ماده و تصرف مرکز، آنوقت بقیه مواد مرام را با تطبیق به روحیات مردم، آنهم به قدری که ممکن است اجرا کنیم»[۱۶]. «جنگل نقطه اتکاء آزادمردان و بزرگترین سدّ پیشرفت مقاصد وطنفروشان است. به این جهت است که دو اسبه به ما میتازند تا هرچه زودتر ما را از بین ببرند.»[۱۷]
به نظر میرسد شما استعمار پیر، انگلیس را اساس بیشتر گرفتاریهای ایران میدانید، لطفاً بیشتر توضیح دهید.
پاسخ: «… هر طفل غیربالغی هم فهمیده است که انگلیس است که در ایران مداخله میکند و مداخله او سبب مداخله کردن دیگران شده است. به عمده انگلیس است که نمیگذارد ایران به اصلاحات مشغول شده و استقلال خود را محکم نماید»[۱۸]
همگان میدانند که شما تنها راه بیرون راندن دول روس و انگلیس را مقاومت و ایثارگری و ایستادگی مردانه علیه آنان میدانید. این درحالی است که اخیراً دولت آمریکا با شعار آزادیخواهی به میدان آمده[۱۹]. آیا به آمریکا و شعارهای آزادیخواهی آنان میتوان اعتماد کرد؟
پاسخ: «متأسفانه قوای دولت اتازونی[۲۰] که حقکشی عمال انگلیسیها را در شرق به خوبی میبیند، باز به حمایت او داخل در جنگ میشود؛اف بر این دعوی دروغی.»[۲۱]
شنیدیم «کیکاچینکوف» فرماندهی قزاق و رئیس روسی اتریاد[۲۲] تهران به شما نامهای نوشته و طی آن به شما وعده وعیدهایی داده است و سوگند خورده است که اگر به او در اردوی قزاقها پناهنده شوید اسباب آسایش شما را فراهم کند و …، پاسخ شما به این وعدهها چیست؟ آیا میپذیرید؟
پاسخ: «بنده به کلمات عقلفریبانه اعضاء و اتباع این دولت که منفور ملتاند فریفته نخواهم شد. از این پیشتر نمایندگان دولت انگلیس با وعدههایی که به سایرین دادند و یکبارگی قباله مالکیت ایران را گرفتند تکلیفم کردند، تسلیم نشدم. مرا تهدید و تطمیع از وصول به مقصود و معشوقم باز نخواهد داشت. وجدانم به من امر میکند در استخلاص مولد و موطنم که در کف قهاریت اجنبی است کوشش کنم. بنده عرض میکنم تاریخ عالم به ما اجازه میدهد هر دولتی که نتوانست مملکت را از سلطه اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد وظیفه ملت است که برای خلاصی وطنش قیام کند.»[۲۳]
آن فرمانده روسی اتریاد تهران شما را از عدل الهی بیم داده و گفته که در مقابل خسارات و تلفاتی که به واسطه قیام شما بر مردم وارد خواهد شد در محکمه عدل الاهی پاسخی ندارید و شرمسار خواهید شد! به این ادعای «رتمستر کیکاچینکوف» چه جوابی میدهید؟
پاسخ: «در قانون اسلام مدون است که کفار وقتی به ممالک اسلامی مسلط شوند مسلمین باید به مدافعه برخیزند ولی دولت انگلیس فریاد میکشد که من اسلام و انصاف نمیشناسم. باید دول ضعیف را اسیر آز و کشته مقاصد مشئوم خود سازم. بنده میگویم انقلابات امروزهی دنیا ما را تحریک میکند که مانند سایر ممالک در ایران اعلان «جمهوریت» داده و رنجبران را از دست راحتطلبان برهانیم ولیکن درباریان تن در نمیدهند که کشور ما با قانون مشروطیت از روی مرام «دموکراسی» اداره شود. با این ادله وجدانم محکوم است در راه سعادت کشورم سعی کنم. [در این نبرد و مقاومت اگر] کرور[۲۴]ها نفوس و نوامیس و مال ضایع شود، در مقابل جوابی را که موسی به فرعون و محمد صلیالله علیه و آله به ابوجهل و سایر مقننین و قائدین آزادی و روحانی در محکمه عدل الهی میدهند، من هم میدهم.»[۲۵]
آیا ممکن است روزی از روی ناچاری دست کمک و نیاز به سوی روسیه و انگلیس و یا جای دیگر دراز کنید؟
پاسخ: «بنده به حول و قوه الاهی مستغنی از هرگونه کمک و معاضدت بوده، هیچ چیز بر عزم آهنین و عقیده متین و استوارم رخنهپذیر نیست.»[۲۶]
به نظر شما ممکن است ایرانیان اصول بالشویک[۲۷] را بپذیرند؟ نظرتان درباره نفوذ بیگانگان به امور سیاسی ایران چیست؟
پاسخ: «ملت ایران حاضر نیست برنامه و روش بالشویسم را قبول کند؛ زیرا این کار عملی نیست و ملت را به طرف دشمن سوق میدهد»[۲۸]. «تاریخ نشان میدهد که چندبار سیاست دول بیگانه در کشورمان نفوذ کرد، اما همینکه خواستند احساسات ملی و آزادمنشی ایرانی را منکوب کنند، مساعیشان عقیم ماند. اکنون که ملت ایران به خوبی لذت آزادی را درک کرده، دور ساختنش از این نعمت غیرقابل تصور است.»[۲۹]
سرمشق و الگوی شما بر چه مبنا و ایدئولوژی استوار است؟ به طور کلی قیام و دفاع و مقاومت مردمی را بر اساس چه معیار و مبنایی صحیح میدانید؟
پاسخ: «ما از سلسله مجاهدین اسلام؛ یعنی حضرت سیدالشهداء علیهالسلام سرمشق میگیریم؛ چه اقتدار یزید و دولت اموی کمتر از دولت تزار و جمعیت آن سرور نیز، بیشتر از این جمعیت نبود و گرچه به ظاهر حضرت امام حسین علیهالسلام مغلوب شد، ولی نام نامی و اسم گرامی آن بزرگوار قلوب آزادیخواهان را همیشه به نور خود منور داشته است.»[۳۰]
اگر از شما بخواهیم آیهای از قرآن کریم را قرائت بفرمایید که بیشتر به آن اُنس دارید، کدام آیه شریفه خواهد بود؟
پاسخ: «و لا تحسبنّ الذین قتلوا فی سبیلالله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون» مپندار آنان که در راه حق کشته شدند، مردهاند، نه، بلکه نزد خدای خویش زنده و روزی داده میشوند».[۳۱]
کدام آیه از قرآن کریم بیشتر به شما امید میدهد؟
پاسخ: «ومن یتوکل علیالله فهو حسبه». هرکس به خدا توکل کند، بسندهی اوست.[۳۲]
با توجه به آیه شریفهای که تلاوت نمودید، توکل به خدا و کافی بودن او برای کسی که به خدا تکیه کرده است را بیشتر توضیح بفرمایید؟
پاسخ: «مادامی که از حق و حقیقت منحرف نشویم و از اتحاد رو بر نگردانیم و تغییر عقیده ندهیم خداوند نیز کمک خود را از ما دریغ نخواهد داشت. به جز خداوند به هیچ کس مستظهر نبوده و حتم دارم که توجهات کاملهاش شامل و یار و معین ما خواهد بود»[۳۳]
با کجاندیشان و کژراههپیشگان وطنی چه سخنی دارید؟
پاسخ: «نتیجه سیئات اعمال شما و امثال شماست که دشمنان خارجی را بر ما چیره و خائنین داخلی را به ما خیره ساخته و بالاخره، قهر و غضب الاهی فنای شما و ما را با قلم تقدیر خواهد نوشت.[۳۴]»
بعضی اشخاص هستند که داعیهدار مردمدوستی و رعیتپروریاند در حالیکه غرق در اشرافیت، جاهطلبی، فتنهانگیزی و شرارتاند. چنین اشخاصی چه جایگاه اجتماعی میتوانند داشته باشند؟
پاسخ: «محقق است کسیکه در محیط تفکراتش فقط فتنه و فساد و خودستائی و عناد و غارت و شرارت و چپاول و یغما است و منظرهی دیگری را فاقد است، نمیتواند قضایای اجتماعی و مسائل نوعی و مصالح مملکتی را به دیدهی دقت و اهمیت بنگرد. یقین است کسیکه آمالش بر خرابی خانه و ویرانهی کاشانهی ضعفا و زیردستان است، ممکن نیست به تبلیغات عدالت شعارانه متمایل شده یا به اظهارات یک جمعیت آزادیخواه وقعی گذارد.»[۳۵]
آیا هیچ وقت به فکر انتقام از مخالفین و بیوفایان به خویش بودهاید؟ در صورت ندامت فتنهگران، آیا آنان را میپذیرید؟
پاسخ: «سلامت نفسم هیچوقت آثاری از بغض و کینه یا حس انتقام دربارهی مخالفین جاهلم از بنده باقی نمیگذارد و همه وقتحاضرم در صورت صدق و صفا، آغوش برادرانه را برای پذیرایی آنان باز نمایم.»[۳۶]
با عرض پوزش و شرمندگی؛ برخی از دشمنان مغرض و کینهتوز شما را دزد و غارتگر معرفی و شایعه میکنند. پاسخ شما به چنین اشخاصی چیست؟
پاسخ: «ما هرگونه اتهاماتی را که به ما نسبت میدهند میشنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علی الاطلاق واگذار میکنیم و عجالتاً تحت تقدیرات الاهی هستیم تا ببینیم مآل ما به کجا منتهی خواهد گردید. بلی آقای من، امروز دشمنان، ما را دزد و غارتگر خطاب میکنند در صورتیکه هیچ قدمی را جز در راه آسایش مردم و حفاظت مال و جان و ناموس آنها بر نداشتیم.»[۳۷]
به طور کلی ارزیابیتان از قیام جنگل چیست؟ تا چه اندازه موفق بوده؟ چه خطری این انقلابهایی نظیر قیام جنگل و مشروطه را تهدید میکند؟
پاسخ: «[اولا] ما نمیتوانیم افتخارات انقلابی خود را که طی ۱۴ سال کوشش و فداکاری به دست آوردهایم، یکباره محو کنیم و به حقوق ملت ایران خیانت ورزیم. … [ثانیا] ما معتقدیم که قدم اول را برای آزادی ایران برداشتهایم لیکن خطر از جانب دیگر به ما روی آورده است. یعنی اگر از مداخله خارجی در امور داخلی جلوگیری نشود معنیش این است که هیچ وقت به مقصود نخواهیم رسید.»[۳۸]
نظر شما در مورد بدعهدی و بیوفایی برخی از همراهان و خستهشدگان از قیام و انقلاب و مرفهین بیدرد چیست؟ چه پیامی برای آنان دارید؟
پاسخ: «معروف است که «النعمه اذا فقدت عرفت» مردم همه منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری نباشد». «عزیزم، سوء اعمال امت، دلیل بدی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم نمیشود. حضرت خاتم النبیین صلیالله علیه و آله و سلم با آن جهات کامله، بین اصحاب خود موفق به توافق نشد: الاُمور مرهونه باوقاتها.»[۳۹]
با توجه به مصائب و زحمات فراوانی که در این سالیان متمادی متحمل شدید و دلشکستگی از خیانت و نامردیهای برخی از همراهان شما در طول نهضت جنگل، لطفاً سخن آخرتان را بیان فرمایید.
پاسخ: «افسوس می خورم که مردم ایران مرده پرستند و هنوز قدر این جمعیت را نشناخته اند البته بعد از محو ما خواهند فهمید که بودهایم و چه میخواستهایم و چه کردهایم. اکنون منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری در میان نباشد اما وقتی از افکار و انتظاراتشان نتایج تلخ مشاهده کردند آنوقت است که ندامت حاصل خواهند نمود وقدر و منزلت ما را خواهند دریافت. »[۴۰]
منابع:
فخرائی، ابراهیم، سردار جنگل، چاپ دوازدهم، انتشارات جاویدان، ۱۳۶۸
رائین، اسماعیل، قیام جنگل، چاپ اول، انتشارات جاویدان، ۱۳۵۷
کاشیزاده، حامد، میرزاکوچکخان جنگلی و ایدئولوژی نهضت جنگل، چاپ اول ، انتشارات میراث ماندگار، ۱۳۹۱
دوماهنامه حوزه، ویژه میرزاکوچک جنگلی، شماره مسلسل ۱۱۱ ـ ۱۱۲، سال نوزدهم، شماره سوم و چهارم، (مرداد، شهریور، مهر و آبان ۱۳۸۱)، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم.
——————————————————
[۱]. قنداق تفنگ بر زمین و بدنه و لوله آن تکیه به دوش داده شده.
[۲]. واکسیل /vāksil/ فرهنگ فارسی عمید / (اسم) [روسی] ‹واکسیلبند› (نظامی) رشتهی نخی یا ابریشمی به رنگ زرد یا سفید که افسران روی دوش و جلو سینه آویزان میکنند.
[۳]. نوعی سلاح کمری آلمانی.
[۴]. فخرائی، سردار جنگل، ص ۳۰۹
[۵]. کاشیزاده، میرزاکوچکخان جنگلی و ایدئولوژی نهضت جنگل، ص ۷۱
[۶]. مشهد میرزا، ییلاقی در ماسال گیلان، محل شهادت میرزاکوچکخان جنگلی.
[۷]. شهرکی در استان اردبیل. در آن زمان و به دنبال از هم پاشیدن نهضت جنگل، میرزا به سمت اردبیل رفت تا بلکه بتواند با نیرویی جدید تجدید قوا کرده و به ادامه مبارزه و قیام بپردازد. ولیکن شدت برف و سرما وی را در گردنهی ییلاق «ألالَه پِشتَه» شهر ماسال زمینگیر کرد. آخرین نفری که همراه وی و قبل از وی دچار سرما شد، افسری آلمانی به نام گائوک بود. میرزا وی را هوشنگ صدا میکرد.
[۸]. کاشیزاده، میرزاکوچکخان جنگلی و ایدئولوژی نهضت جنگل، ص ۵۸
[۹]. کاشیزاده، میرزاکوچکخان جنگلی و ایدئولوژی نهضت جنگل، ص ۹۳
[۱۰]. کاشیزاده، میرزاکوچکخان جنگلی و ایدئولوژی نهضت جنگل، ص ۳۳
[۱۱]. دوماهنامه حوزه، ویژه میرزاکوچک جنگلی، ص ۱۴۴
[۱۲]. رائین، قیام جنگل، ص ۲۳۲
[۱۳]. کاشیزاده، میرزاکوچکخان جنگلی و ایدئولوژی نهضت جنگل، ص ۷۵
[۱۴]. فخرائی، سردار جنگل، ص ۳۱۱
[۱۵]. فخرائی، سردار جنگل، ص ۲۴۷
[۱۶]. فخرائی، سردار جنگل، ص ۳۱۰
[۱۷]. فخرائی، سردار جنگل، ص ۲۰۲
[۱۸]. کاشیزاده، میرزاکوچکخان جنگلی و ایدئولوژی نهضت جنگل، ص ۱۰۰
[۱۹] . در آن ایام آمریکا هم با شعارهای آزادیخواهی به میدان آمده بود و خیلی زود حمایت پشت پردهاش از استعمار انگلیس برای میرزا و یارانش روشن شد.
[۲۰]. لغتنامه دهخدا: اتازونی . [ اِ ] (اِخ ) (از اِتا، ملک ها + اونی ، متّحده ) نام مملکتی بزرگ واقع در آمریکای شمالی که آنرا دول متحده و جمهوری متحده نیز گویند. پایتخت این ملک واشنگتن است .
[۲۱]. دوماهنامه حوزه، ویژه میرزاکوچک جنگلی، ص ۱۵۷
[۲۲]. واحد نظامی معادل یک هنگ.
[۲۳]. فخرائی، سردار جنگل، ص ۲۱۹
[۲۴]. لغتنامه دهخدا/ کرور. [ ک ُ ] نام شماره ای است. در ایران هر کرور معادل پانصدهزار است .
[۲۵]. فخرائی، سردار جنگل، ص ۲۱۹ و ۲۲۰
[۲۶]. دوماهنامه حوزه، ویژه میرزاکوچک جنگلی، ص ۱۴۴
[۲۷]. بالشویک یا بلشویک به زبان روسی یعنی اکثریت. بلشویک عنوان حزبی به رهبری لنین بود و عنوان ایدئولوژی آنان بولشویسم بود.
[۲۸]. فخرائی، سردار جنگل، ص ۲۷۹
[۲۹]. فخرائی، سردار جنگل، ص ۲۸۳
[۳۰]. دوماهنامه حوزه، ویژه میرزاکوچک جنگلی، ص ۱۴۲
[۳۱]. آلعمران/ ۱۶۹٫ همان، ص ۱۱۳
[۳۲]. طلاق/ ۳۰٫ همان، ص ۱۱۲
[۳۳]. دوماهنامه حوزه، ویژه میرزاکوچک جنگلی، ص ۱۴۱
[۳۴]. همان، ص ۱۴۳
[۳۵]. رائین، قیام جنگل، ص ۲۳۶
[۳۶]. رائین، قیام جنگل، ص ۲۳۸
[۳۷]. رائین، قیام جنگل، ص ۲۵۰
[۳۸]. فخرائی، سردار جنگل، ص ۲۸۲
[۳۹]. دوماهنامه حوزه، ویژه میرزاکوچک جنگلی، ص ۱۴۵٫
[۴۰]. دوماهنامه حوزه، ویژه میرزاکوچک جنگلی، ص ۱۴۵٫
گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ – گفتگویی با سردار شهید جنگل درباره نهضت جنگ
منبع: “رنگ ایمان”
انتهای پیام
? به کمتر از ٢٠ راضی نباشید…
⚠️ بازنشر مطالب فقط با ذکر منبع گروه رسانه ای شاندرمن۲۰ مجاز است.
با کلیک روی تصویر زیر پنجره اى ظاهر خواهد شد که مى بایست روى گزینه OK کلیک نمایید تا به عضویت کانال شاندرمن۲۰ در آیید.