–
–
–
–
سید مومن منفرد
تقدیم به دوستان ارجمندم، مازیار احمدی، سروش مرزبانی و مجید توکلی عزیز…
–
تعطیلات نوروزی بهترین فرصت بود تا به همراه تعدادی از دوستان علاقمند به طبیعت و محیط زیست به دل جنگل های سرسبز شاندرمن بزنیم.
پس از هماهنگی و مشورت در روز چهارشنبه چهارم فروردین ۹۵ همراه دوستان عزیزم آقایان سروش مرزبان، مازیار احمدی و مجید توکلی با لندرور آقای مرزبانی به سوی غار آویشو رهسپار شدیم.
وقتی که راه افتادیم اولین روستاهای روبروی مان روستاهای سیاهمرد و چاله سرا با آن طبیعت بی نظیرشان بودند؛ طبیعتی که هر انسانی را مسحور و مجذوب خود می کرد، از یکسو آواز پرندگان خوش آواز و از سویی دیگر نسیم خوش ترنم بهاری و صدای آب طی مسیر گوش هر جنبنده ای را نوازش می داد و ما از دیدن این همه مواهب طبیعی و شنیدن این همه موسیقی موجود در طبیعت حظ می بردیم.
جهت رفتن در این مسیر ابتدا از بقعه درویشه شاه امیر چاله سرا و سپس از کیوسک نگهبانی شرکت جنگل شفارود عبور و در اولین دو راهی در سمت راست حرکت کردیم. در این زوایا روستاهای دران و چاله سرا و مزارع زیبایشان در نمای بالا دیده می شد.
هر چه به جلوتر می رفتیم می دیدیم که در اولین روزهای بهار، جنگل از خواب زمستانی خود برخاسته و لباس سبزفام را بر تن خویش پوشانده بود.
آنقدر طبیعت زیبا بود که قلم را یارای نوشتن نیست و نگارنده از بیان همه آن زببایی عاجز و زبانش قاصر است.
چقدر طبیعت کوه های تالش در شهر زیبایی های طبیعت شاندرمن زیبا، زیبا بود. از یک طرف گل پامچال در جنگل روییده بود و آمدن بهار را نوید می داد و از سویی دیگر برف در کنار پامچال آرمیده بود. آنطرف تر می شد باغ طبیعی پامچال که در تالشی به آن پَمچاله جار می گویند را به چشم دید.
در این روز آنقدر تصاویر زیبا در چشمان مان نقش بست که نمی دانم کدام یک از آن ها را باید توصیف کنم.
در بخشی از راه عبوری مان برگ های جمع شده در گوشه جاده را دیدم که با رنگ قهوه ای خودش در میان آب جمع شده و کنار جاده زیبایی اش را به رخ ما می کشید؛ صحنه ای که شاید فقط می توان در آن ارتفاعات دید؛ زیرا بشر در آن مناطق کمتر آمد و شد می کند.
در مسیر راه یکی از مواردی که بسیار جلب توجه می نمود، آبشارهای فصلی و دائمی بود. بعلت آب شدن یخچال های کوهستانی و وفور آب و ریزش نزولات آسمانی، آب از راه اصلی خود به مسیرهای فرعی هدایت شده و با تشکیل آبشارهای متعددی بر زیبایی کوهستان افزوده بود.
هر نگارنده ای وقتی این همه زیبایی را می بیند باید به آن طرف سکه نیز توجه داشته باشد.
بله می خواهم از خشم طبیعت بنویسم؛
زیرا خشم طبیعت را در این روز میشد به چشم دید.
این خشم طبیعت بر اثر استفاده نامناسب بشر از آن اتفاق افتاده بود،
فرسایش خاک، لوله گذاری جهت هدایت آب و آب بردگی کنار رودخانه و آسیب به طبیعت و … که گویی تن زیبای طبیعت توسط بشر زخمی شده بود. پروردگارا چقدر این صحنه ها دردآور بود.
اینجا بود که من و دوستانم بسیار ناراحت شدیم، چرا باید ما طبیعت زیبای منطقه را به نابودی بکشانیم و درختانی که قرن ها در این جنگل ها زیست کرده اند را به راحتی نابود کرده و به محیط زیست مان آسیب وارد نماییم. چرا ما نباید به این توجه داشته باشیم که با قطع این جنگل های باستانی چه آسیبی به حیات وحش منطقه زده ایم. نمی دانم چه بگویم و چه بنویسم، به واقع دل آدمی به درد می آید، اگر کمی بیندیشیم خواهیم دید چرخه طبیعی حیوانات را با از بین بردن حیات وحش، درختان، درختچه ها و گیاهان چگونه بر هم زده ایم.
امیدوارم با تشکیل و ورود ngoهای دوستدار محیط زیست، همین جنگل ها و حیات وحش را قبل از این که بیشتر تخریب شود حفظ کنیم.
باز برگردیم به جنگل های سرسبز تالش:
انسان از نگاه جنگل و راشستان های صاف و سربلند کوه های تالش حظ می برد که چگونه در طول سالیان دراز در جنگل های تالش خودنمایی می کنند.
این درختان به ما تالشان احساس غرور می دهند. درخت، نماد استقامت و استواری می باشد که در طول تاریخ یار و یاور بشر بخصوص تالش ها بوده است.
–
در ادامه مسیر باز خشم طبیعت را، این بار بر اثر باد گرم به چشم دیدم که چگونه درختی را با سرعت و قدرت بیش از حد خود نقش بر زمین کرده بود. آن درخت خیلی ها حرف ها برای گفتن داشت و نظر مرا به سوی خود جلب کرد، با دقت بسیار زیادی به آن نگریستم. هر چقدر به این درخت می نگریستم می دیدم چگونه با آن هیبت خود پس از سال ها زندگی و رشد و نمو بر روی زمین افتاده است. من در خیال خود بودم که ناگهان به خود آمدم و دیدم سروش به همراه مازیار و مجید برای از میان برداشتن درخت و باز کردن راه با بستن وینچ و تجهیزات لازم، درخت افتاده را بوکسل کردند. دیدن نزدیک این صحنه که من قبلا فقط در تلویزیون دیده بودم برایم جالب بود که چگونه درخت به آن تناوری را از میان جاده برداشتیم. من نیز از صحنه عکس می گرفتم تا آن لحظات را ثبت کنم؛ زیرا این روزها و این حوادث و اتفاقات شاید برای آدمی کم اتفاق بیفتد.
پس از دیدن این فضا بود که می شد در فاصله ای حدود ۳۰ کیلومتر دو دنیای متفاوت را به چشم دید، در جلگه ی شاندرمن جنگلی سر سبز و در ارتفاعات نزدیک غار آویشوی شاندرمن مسیری پر از برف و سرما.
به واقع پروردگار یکتا چگونه طبیعت را نقاشی کرده است. آدمی از این همه زیبایی انگشت حیرت به دهان می گیرد.
در این روز درختی را دیدیم که از وسط شکسته بود ولی راه بخاطر این موضوع مسدود نشده بود.
پس از نزدیک شدن به آخرین دو راهی غار آویشو ابتدا به تماشای قله بلند و سربرافراشته مولوم و ماماچره و گرفتن چندین عکس پرداختیم و سپس از سمت چپ به سوی غار راه افتادیم.
به واقع باید گفت شاندرمن بسیار زیباست و به حق لقب شهر زیبایی های طبیعت را به آن داده اند. باید رفت و دید این زیبایی ها را. با نوشتن نمی توان این زیبایی ها را توصیف کرد، آن درختان، آن پامچال ها، آن آبشارها، آن هارمونی طبیعت و ….
چشم اندازی از قله بلند و سربرافراشته مولوم و ماماچره از انده چر
–
–
در ادامه مسرمان باز درختی دیگر با شاخ های انبوهش بر زمین افتاده و کل مسیر جاده را مسدود نموده بود. درختی تنومند و شاخه هایی انبوه که اینک نقش بر زمین شده بود و از سویی دیگر روی آن را برف سپید به مانند کفنی پوشانده بود و با تابیدن آفتاب، برف برای سوگواری درخت افتاده گریه و زاری می کرد. به واقع می توان گفت طبیعت خودش آفریننده ادبیات است، طبیعت به آدمی هشدار می دهد که دنیا پایدار نیست،طبیعت را باید یکی از اولین معلمین بشری نام نهاد، البته اگر بشر به آن دقت کند و از آن درس بگیرد. با کمک و همکاری با یکدیگر و تجهیزات خوبی که همراه داشتیم این درخت را نیز از مسیر راه خارج نمودیم، این موضوع را نیز باید در اینجا عنوان کرد که ما در این روز علاوه بر رفتن به سوی غار آویشو، مسیر را برای تردد دیگر خودروها در این مسیر نیز باز کردیم.
بعد از پیاده شدن از خودرو در حال پیاده روی به سمت غار بودیم که ناگاه مجید با صدای بلندی فریاد زد “خو-خو” (گراز). سرمان را به سمتی که مجید نشان می داد چرخاندیم که دیدیم در میان برف ها گراز بزرگی با دیدن ما در حال فرار به سمت پایین دره است. دیدن چنین گراز بزرگی، آنهم از آن فاصله اندک برایمان بسیار جالب توجه بود.
حال رسیده ایم به غار، غاری که نام شاندرمن با آن عجین شده است، غاری که نامش را به خاطر فرو رفتن آب در ورودی اش گذاشته اند، غاری که بسیاری از کوهنوردان و غار نوردان را پذیرایی کرده است و …..
چشم انداز زیبایی از طبیعت اطراف غار آویشوی شاندرمن از داخل دهانه غار در فروردین ۱۳۹۵
دوستان من بعلت داشتن تجهیزات به داخل غار رفتند. اما من به علت نداشتن پاپوش مناسب روبروی دهانه غار منتطر بازگشت شان شدم و در این مدت انتظار، چند پاراگراف را به رشته تحریر درآوردم. در آن تنهایی به طبیعت خیره شدم، از آن عکس گرفتم و به درختان و سایه آن ها روی برف دقت می کردم، سکوتی بسیار زیبا و عجیب که کمتر در آن طبیعت اتفاق می افتد. البته گاهی این سکوت را چهچه بلبلان می شکست؛ چهچه بلبلان و صدای باد در آن فضا کنسرتی طبیعی در کنار غار بود که تنها شنونده اش من بودم.چه روز جالبی بود، هارمونی برف و سرسبزی و گرما و سرما در یک آن جالب به نظر می رسید.
آسمان هم رویایی بود؛ آسمانی که گاهی ابری و گاهی آفتابی بود و صدای جریان آبی که در ادامه مسیرش به درون غار آویشو می ریخت و نوعی موسیقی آرامبخش طبیعی را برای هر موجود زنده ای می نواخت.
چشم اندازی جادویی از طبیعت پوشیده از برف اطرف غار آویشوی شاندرمن
دوستان همراهم طبق قول پس از ورود به غار بدون تاخیر بعد از ۴۵ دقیقه برگشتند.
آنطور که آنگاه تعریف میکردند گویا حدود ۱۰۰ متری را در مسیر ناهموار و پر فراز و نشیب غار پیموده بودند و الیته مازیار تا ابتدای چاه اول غار سورش و مجید را همراهی نموده بود، ولی سروش و مجید چاه شماره یک را هم پایین رفته و اندک مسیری را در دالان پس از آن نیز پیموده بودند. مازیار از حس عجیب و سنگین هماره با ترسی که در حین تنها ماندنش در قسمتی از مسیر غار داشت تعریف می کرد و مجید نیز از قندیل های زیبای آهکی در دالان پس از چاه شماره یک سخن می گفت. آن ها در داخل غار عکس های زیادی گرفتند که ضمیمه این گزارش می باشد.
ایستاده از راست: مجید توکلی، سروش مرزبان و مازیار احمدی در حین غار نوردی در غار آویشوی شاندرمن
–
حال دیگر در حال برگشتنیم.
مهیج ترین قسمت این سفر هنگام برگشت اتفاق افتاد. در کیلومترهای ابتدایی مسیر ۳۷ کیلومتری برگشت، ناگهان یکی از چرخهای لندرور به داخل چاله ای که در زیر برف پنهان بود فرو روفت و ضربه بسیار شدیدی به ماشین وارد آمد، صد متر آنطرف تر، سروش متوجه روشن شدن چراغ هشدار روعن خودرو شد و بلافاصله لندرور را متوقف کرد. اینجا بود که دیدیم بر اثر ترک برداشتن فیلتر روغن، تمام روغن ماشین ریخته بود.
همه داشتیم فکر می کردیم که باید چکار کنیم. نکته امید بخش این بود که در میان آن حنگل انبوه موبایل ها آنتن می دادند و بعد تماس با افراد مختلف، بالاخره سروش با تماس با آقای صادق حاجتی و هماهنگی با خانواده اش موفق شد ما را از این مهلکه نجات بدهد و ما منتظر آقای حاجتی ماندیم تا با موتورش برای ما روغن موتور و فیلتر روغن نو بیاورد.
خوب حال باید یکی دوساعتی صبر می کردیم تا فیلتر و روغن موتور برسد. من و مجید که مقداری سوز سرما در تن مان نشسته بود به داخل ماشین خزیدیم تا اندکی از سرما در امان باشیم، اما مازیار و سروش تصمیم گرفتند در مسیر حرکت خودرو پیاده به سمت محل وارد شدن ضربه به ماشین برگردند و بازدیدی از علت و نحوه وارد آمدن آسیب به فیلتر روغن ماشین داشته باشند. من و مجید هم مشغول گب و گفتی در داخل خودرو و مرور اتفاقات این روز خاطره انگیز بودیم. بعد از ۱۰ دقیقه سروش و مازیار به محل توقف ما برگشتند و مازیار گفت که در مسیر ردپای خرسی را رویت کرده اند که از مسیر بالای جاده به سمت دره برجای مانده بود و بر اساس آثار ردپا مازیار حدس می زد که می بایست مربوط به اول همان صبح باشد. در ادامه تصاویری از این ردپای خرس نیز که توسط مازیار گرفته شده را مشاهده خواهید نمود.
–
–
در این بین باید از آقای مجید توکلی یاد کنم که با چالاکی چوب های خشک را از اطراف جمع و برای روشن کردن آتش تلاش بسیار زیادی کرد. در یکی از صحنه ها به مجید گفتم بمان در آن بالای جاده تا برایت عکس بگیرم که واقعا عکس بیادماندنی ای شد.
صحنه ها جالب بود، ما بعد از روشن کردن آتش دورش جمع شده بودیم و جوراب های خیس مان را خشک می کردیم، هر کدام داستانی را شرح می دادیم. در یکی از عکس ها سروش در حال تعریف کردن داستانی و مازیار در حال خشک کردن پاهایش و مجید نیز کنار آتش ایستاده است.
–
بالاخره پس از دو سه ساعت انتطار و آمدن آقای حاجتی و قدرتی و تعویض فیلتر روغن توسط سروش دوباره به راه افتادیم و به منزل برگشتیم.
در اینجا باید از دوستان عزیزم که با هم همسفر بودیم بعلت پدید آوردن اینچنین روزی با لحظات بیادماندنی کمال تشکر را داشته باشم. و از همشهری های عزیزم آقایان حاجتی و قدرتی نیز که با متحمل شدن زحمات فراوان و طی نمودن مسیر سخت، ناهموار و پوشیده از برف در آن شرایط دشوار به یاری ما شتافتند تشکر و قدردانی نمایم.
امیدوارم سال ۹۵ سالی نیک و پر برکت برای همه مردم دنیا، ایران بخصوص تالش ها و شاندرمنی های عزیز باشد.
با تشکر سید مومن منفرد
تصاویر دیگری از این سفر را نیز در بخش پایین می توانید به تماشا بنشینید:
–
–
–
–
–
–
–
–
–
–
–
–
–
–
–
–
–
–
–
ve çoka şımə kar
درود بر شما گرامیان آقای مازیار احمدی وآقای سید مومن منفرد بسیار عالی واز عکسهای زیبایتان لذت بردم سپاس
حیف چون دیگه از ماسال جاده بردن و کسی از این جاده ی اسفناک نمیره انصافا ییلاقات شاندرمن خیلی قشنگ تر از جاهای دیگست ولی نمی دونم چرا کل بودجه مال ییلاقات ماساله
خیلی عالیه واقعا دمتون گرم که اینجاهارو به تصویر میکشین . اگه ممکنه شماره تماسی به ایمیل ما بفرستین قبل رفتن یه اطلاعاتی بگیریم ازتون . ممنون میشم -آدرس ایمل majidhasani1366@yahoo.com