تربت گولگول در مسیر ییلاقی شاندرمن
بسم الله الرحمن الرحیم
–
قربان صحرائی چالهسرائی
دوم آذرماه ۱۳۹۶
–
–
تربت گولگول
گُولگُول[۱] کوهستانی قشلاقی است در ادامه مسیر ییلاقروی شاندرمن به ارتفاعات و ییلاقات آن. این منطقه بعد از «حاجیبجار» و نرسیده به «لِلْکون» و «لَچور» قرار دارد.
گولگول از قشلاقات باستانی بخش شاندرمن گیلان میباشد که در فاصله تقریبی ۱۶ کیلومتری شمال غربی آن به سمت آفتاب[۲] واقع شده است. این ناحیه دارای چند چشمه و آبریزه هست و رود مرغک شاندرمن از حاشیه جنوب شرقی آن به سمت شرق جاری است.
در گولگول، «تُربت» (=قبر مقدس)ی است که به قبر سیّدی از اولیاءالله و مستجابالدّعوه منسوب است. نام این قشلاق مأخوذ از آن تربت است که تالشان به آن «گُولگولی تربه» میگویند.
در تالش به خاک مقدس «تُربَت» گفته میشود که به لفظ «تْرْبَه» با سکون «ت» و «ر» و فتح «ب» تلفظ میشود. تالشان به قبور سادات معظم متأخر که در بین مردم از جایگاه ویژه و برتری برخوردار بودند نیز «تربه» میگویند.
در خصوص «گُولگولی تربه»[۳] چند باور وجود دارد که مهمترین آن به شرح ذیل میباشد:
بعضی معتقدند که در زمانهای گذشته سیّدی از اهالی خلخالات، صاحب گاو نری بود که آن گاو نر («وَرزا»ی تالشی) به فرمان سیّد، به تنهایی راهی گیلانزمین میشد تا برای ارباب خویش مایحتاج ضروری منزل را حمل نماید. از طرفی سیّد در بازار شاندرمن با شخصی قرار گذاشته بود که هر وقت «ورزایش» در جلوی دکان او حاضر شد, به شاخش نگاه کند که بر بُن آن شاخ فهرستی از لوازم مورد نیاز خویش را نوشته و بسته است و بر اساس آن نوشته لوازم مورد نیاز را برای سیّد تهیه و به پشت ورزا ببندد و ارسال نماید.
«خونَهخا» یعنی همان طرف قرارداد آقاسیّد هم لوازم فهرست شده را تهیه میکرد و بر پشت گاو نر میبست و آنرا راهی خلخال مینمود. این ورزا همیشه میبایست از همین محل «گولگُول» فعلی رفت و آمد میکرد[۴].
روزی یکی از اهالی گولگول به طمع اموال بسته شده بر پشت گاونر، آن را گرفته و اموال را به غارت میبرد و «ورزا» را هم قصابی میکند. اما به هنگام صرف گوشت، میبیند گوشت گاو تلخ بوده و قابل خوردن نیست. از آن طرف هم وقتی آقاسیّد غیبت گاوِنر خویش را طولانی دید نگران شده و راهی گیلان میشود تا از سرنوشت آن با خبر گردد. وی در طی مسیر احوال گاوش را از افراد مختلفی جویا میشود تا مگر نشانی از آن بیابد. نقل است هنگامی که آقاسیّد به دهکده گولگول رسید از شخصی سُـراغ گاوش را گرفت و او به آقاسید جواب سربالا داده و با بیاحترامی پاسخ میدهد. سیّد ناراحت شده و به آن شخص بدگمان میشود و فکر میکند که در همین محل بلایی بر سر گاوش آوردهاند؛ به همین خاطر گاو خویش را بدین صورت صدا میزند:
«گلوگلو ـ گلوگلو ـ لِرا»[۵] و این صدا را چند بار تکرار میکند.
ناگهان کلهپاچه و پوست گاو که بر پشت بام منزل یکی از اشخاص طمعکار این محل قرار داشت به پایین میافتد و غلتان غلتان به پایین سرازیر شده و در زیر پای سیّد قرار میگیرند. سیّد وقتی اوضاع را چنین دید به شدت ناراحت شده و اهالی آن دهکده را نفرین میکند.
بعضی میگویند وقتی اهالی این صحنه را میبینند با احترام و اکرام بقایای گاونر ذبح شده را در کنار جاده عبور و مرور دفن میکنند و بر سر آن مزاری میسازند و چند نهال از درخت شمشاد که تالشان به آن «کیش» میگویند به عنوان مشخصه در کنار محل دفن ورزا غرص میکنند. بعضی دیگر نیز عقیده دارند اهالی از ترس اینکه سیّد بلایی بر سرشان نیاورد او را کشته در کنار جاده دفن میکنند و سیّد هم اهالی را نفرین میکند و همه با دچار شدن به درد لاعلاجی میمیرند.
معروف است یک نفر از اهالی آن دهکده در هنگام زوال مردم آن محل در مسافرت بود. هنگامی که او از مسافرت برگشت و با مراجعه به دهکده آن بلایی را که بر سر مردمان آنجا آمده بود را مشاهده کرد, تصمیم گرفت تمامی اجناس و کالاهای قیمتی و با ارزش و زیورآلات را جمعآوری نماید. او بلافاصله این تصمیم را عملی نموده و تمامی آنچه را که در آن دهکده از ارزش مادی برخوردار بود, همه را جمع کرده در یکی از منازل که از همه منازل دیگر دارای امنیت بهتری بوده و از استحکام بیشتری برخوردار بود، قرار داده و دَرِ آن را با تختهسنگی میبندد و خود با برداشتن توشهای مختصر راهی سرنوشت خویش میشود.
به همین اندیشه، عدهای معتقدند آن دفینهی بسیار ارزشمند و پربهاء هنوز همچنان دستنخورده در دهکدهی گولگول باقی است. این امر باعث شده تا سودجویان میراث فرهنگی و تخریبکنندگان آثار باستانی جایجای این دهکده را کندوکاو نمایند و فقط خدا میداند که به چیزی دست یافتهاند یا خیر؟
از روزگار سیّد مورد نظرِ داستان، این دهکده قشلاقی و کوهستانی، «گولگول» نامیده میشود و تاکنون هیچ عنوان دیگری غیر از «گولگول» بر این منطقه و « گولگولی تربه» از کسی نقل نشده است و هر عنوان دیگری غیر از آنچه گفته شود کاملاً خلاف و مردود است.
دهکده «گُولگُول» زادگاه نگارنده است و سالیانی چند در ایام طفولیت با پدر و مادر عزیز و عمو و عموزادگانش در این دهکده زندگی کرده است. پیرامون تُربت گولگول قبرستان وسیع و بزرگی است که از ظاهر بسیاری از قبور و باطن برخی از قبرهای شکافته شده که نگارنده با چشم خود دیده؛ کاملاً مشخص است که دست کم بخش وسیعی از آنجا قبرستان مسلمانان بوده است, اما این مسلمین چه کسانی بوده و چه زمانی در آنجا زندگی میکردهاند تا به امروز رازی ناشناخته باقی مانده است.
[۱]. آنچه در این خصوص ذکر میگردد با استفاده از توضیحات عموی عزیزم مرحوم محرمعلی صحرائی چالهسرائی است که در زمان حیاتش، بارها مفصل برای من صحبت میکرد. وی در ششم فروردین سال ۱۳۸۸ به رحمت خدا رفت و در جوار بقعه امامزاده شفیع شاندرمن رخ در نقاب خاک کشید.
[۲]. در تالش به کوهستانی که نور آفتاب بر آن بتابد «أرَیم» گفته میشود. مقابل «نِسا» که سایهسار است. تا جاییکه در مناطق تالشنشین دیده میشود به نظر میرسد در ایران باستان اموات را معمولا در محلی که آفتابگیر باشد و نور آفتاب بر آن بتابد دفن میکردند. گورستان گولگول هم دقیقاً به سمت آفتاب و به قول معروف در «أریم» قرار دارد.
[۳]. با تلفظ فارسی «تُربت گولگول»
[۴]. لازم به توضیح است: در گذشته رفت و آمد بین شاندرمن در استان گیلان و کلور و شال در استان اردبیل از همین مسیر صورت میگرفت. نگارنده آن مسیر را طی مقالهای مفصلاً برای معرفی آماده کردهام.
[۵]. این لفظی است برای فراخوانی گاو و گوساله در فرهنگ فولکوریک مشترک تالشان و تاتها به هنگامی که میخواهند آن حیوان را به سمت آغل یا چراگاه بکشانند. ضمن اینکه در پارهای از نقاط تاتنشین خلخالات لفظ «گلو» برای گوساله و گاو کاربرد دارد.
تربت گولگول در مسیر ییلاقی شاندرمن – تربت گولگول در مسیر ییلاقی شاندرمن – تربت گولگول در مسیر ییلاقی شاندرمن – تربت گولگول در مسیر ییلاقی شاندرمن – تربت گولگول در مسیر ییلاقی شاندرمن- تربت گولگول در مسیر ییلاقی شاندرمن
انتهای پیام
? به کمتر از ٢٠ راضی نباشید…
⚠️ بازنشر مطالب فقط با ذکر منبع گروه رسانه ای شاندرمن۲۰ مجاز است.
با کلیک روی تصویر زیر پنجره اى ظاهر خواهد شد که مى بایست روى گزینه OK کلیک نمایید تا به عضویت کانال شاندرمن۲۰ در آیید.