… و اینک بهار تالش
بسم الله الرحمن الرحیم
قربان صحرائی چالهسرایی
https://t.me/sahranevesht
«نَـوْروزَما»[۱] به انتها نزدیک میشود و اینک «تیجَرَهباهار»[۲] آهسته آهسته گامهای سبزش را به سوی دشت و دامن تالش بر میدارد. تو گویی جانِ جهان را ولوله افتاده است و میرود تا در زمین و زمان شورشی عظیم بیفکند.
این شورش و انقلاب بر باطن و ظاهر آدمیان هم اثر گذاشته و نشاط و شادابی آنان را برانگیخته است و تجلّیاش لااقل در ظواهر آنها کاملاً آشکار است.
سفره هفت سین شهرداری شاندرمن در نوروز سال ۱۳۹۶
عکس از: مازیار احمدی
عَیْدَ نِزیک[۳]
به هر کدام از هزاران «تالْشَهسْرا[۴]»های دیار تالش که قدم بگذاری میبینی عطر دلاویزی مشامت دیدگانت را مینوازد و تو در فراسوی ذهنت میشنوی: عید نزدیک است. به همین خاطر «بیبی شاکَت»[۵] همراه دخترانش مشغول «پِچین آچین[۶]» و رُفتوروب دَر و پیکر خانه است و «مشتَه نِزاکت» زنان همسایه چون «ماجان», «تَرگُل», «گلبانو» و «مَشتَهگیسو» را دعوت کرده تا «دَنگیَهحلوا» و حلوای «طَوَکَهتونی» و «ضیابری» بسازند. این در حالی است که دخترش «گُلجان» نیز همراه نوعروسشان «گُلشَن» مشغول رنگ کردن تخممرغها و گذاشتن سبزهى عدس و جو, جهت تزئین سفرهی هفتسیناند. پس آنگاه به بودادن و برشته کردن برنج و گندم میپردازند تا تنقلات هفتسین نیز کامل شود.
تزیین و آماده کردن《عیده وره》- روستای دران شاندرمن، ۲۹ اسفند ۱۳۷۵
عکس از: قربان صحرائی چاله سرائی
همزمان در سرای «کَـبْلا تَـمَز» صورت دیگری از به پیشواز رفتن بهار جاری است. در باغچهی «اَنَسو[۷]»ی این سرا «حُجَّت» ـ پسر کبلایی ـ برّهای شیرمست را به بیرون هدایت میکند تا مادر و خواهرش آن را با حنا و گل و ریحان تزیین نمایند. آخر بناست این برّهی سفید و زیبا، شب عیدی به نامزد حجّت و خانوادهاش به عنوان «عَیدَوَره» تقدیم شود.
بجاری مرزکری (کار مرزبندی شالیزار) – روستای چماچار شاندرمن، فروردین ۱۳۷۹
عکس از: قربان صحرائی چاله سرائی
بِجارَه سَر[۸]
«بِجار»های خفته آرام آرام بیدار شدهاند. آن دوردستها «بِـجارِ» حاجیچراغعلی لحظهشماری میکند تا حاجی اهل و عیال را بردارد و برای کشت و کار, اقدامات اولیه را برنامهریزی نماید. صدای شُرشُر آبِ «دَغَن[۹]» موسیقی حیات مینوازد و وزش خنک نسیم بهاری به پیش میتازد تا سوز سرمای زمستانی را از تن خستهی شالیزار بزداید. «کَووَمیشین[۱۰]»های روئیده در کنار دَغَن با گل «پَفْچال[۱۱]» در حرکاتی موزون با نسیم روحنواز شالیزار «دَرَم دَرَم»[۱۲] میکنند و همزمان عطر دلآویزشان مشام «اَروئَهبیبی»، «کیفا ماشی» و «فاطمهعَمژِن»[۱۳] را مینوازد, زیرا آنها نیز همراه با عروسان و دخترانشان آمدهاند تا مزرعه را وَراندازکنند.
آنسوتر «کَبلا پَـجْیَهعمو»[۱۴] «خِلیکیِ»[۱۵] را که تازه از بازار خریده است در دست دارد تا دستهی آن را برای «مَرز بَندی» و «دَغَنهکار» مهیا کند. این در حالی است که «لَروئَهخالو» پسرش «آرمان» را ندا میدهد تا گاوآهن را از گوشهی «تِلِنبار» بردارد و دستی بر سر و رویش کشیده و آمادهاش نماید.
تالشی هَمَه جیگا[۱۶]
گوشهگوشهی سرزمین من «تالش» در تکاپوی استقبال از بهار است. در هر سرایی به نوعی این امر پیگیری میشود. هر تالشی به فراخور حرفه و شغلش در تدارک پیشواز از بهار گام بر میدارد. در این رهگذر تو گویی اوراق دفتر بهار به شکلی متوازن که تزیین هر صفحهاش در مسئولیت کسی است ورق میخورد و صد البته هر تالشی بنا به ذوق و سلیقهی خویش در پیراستگی آن صفحه کوشش میکند. نتیجهی این پیراستن و آراستن در اندک زمانی بعد؛ هنگامی که ثمرات تالشان در باغات, شالیزارها, تلنبارهای پرورش کرم ابریشم, «وَلَرها»[۱۷]ی غنوده در دل کوهستان, «مَندَن»های آرمیده در سینهی مراتع سرسبز, « اَمْنَه پوست»[۱۸]های آکنده از محصولات لبنی؛ به ویژه پنیر و لور, کندوهای آرام گرفته در مرغزارها و … عیان گشت, در دیدهی هر ناظری چشمنواز و بر خاطر وی روحفزا خواهد بود.
سفره هفت سین ماسالی ها برای نوروز
کوکو خونده[۱۹]
تَرنُم موسیقی گوشنواز شُرشُر آب نهرهای جاری در شالیزارها به هنگام نشاء و اندکی بعد در وقتِ وِجین برنجزارها با زمزمهی دستونهای حُزنانگیز, امّا امید بخش بانوان تالشی که پای در گِلولای فرو بردهاند, آدمی را در ورای عرفان الهی سیر میدهد. تو گویی نغمهی حُزنانگیز:
غرْصَهخواری تْ مَکَه یارِم کوکو
|
بیقراری تْ مَکَه یارِم کوکو
|
|
پیش مردم تْ چمن قَشَنْگَه یار
|
آه و زاری تْ مَکَه یارم کوکو
|
|
کوکوجان غرصه مَرن, غرصه تْ پیر کَر یار
|
بَ خدا هم زندگیکو تنی سیر کر یار[۲۰]
|
که روزگاری است در این دیار زمزمه میشود همچنان زنده و پویا به حیات خویش ادامه میدهد. در حالی که «کوکو»ی جگرسوخته همچنان از سوگ عزیزان خویش غمی تازه دارد. در واقع این ما هستیم که از غم عزیزان خویش در سوگیم؛ حتی زمانی که کمر همت و تلاش برای سازندگی و آبادانی خم کردهایم و پای در کار داریم, از یاد عزیزان از دست رفتهمان غافل نیستیم. این مرام هر «ژِن و مِرد» تالشی است. او روحی لطیف و پر از احساس دارد. نغمهی کوکو، افسانهی خود ماست که جاری در زمان شده است. طراوت بهار سببی است جهت یادآوری آن افسانه برای تسلی دل خودمان همنوا با رقص آهنگین قدمهای نشاءکاران در پهنهی آرام «بِجارَهکیلَه[۲۱]».
گیریَه را[۲۲]
آنسوتر چوپان تالشی رمه را جلو انداخته و همراه هاهای گلهرانیاش «گیریَه را کو[۲۳]» نغمهی سوزناک دیگری سر میدهد:
کوجا کوجی وَخْتَه بِ کوج بکَرَم
|
سیمرغی مرغانه بِ پوچ بکَرم
|
|
سیمرغی مرغونه پوچ کردِه نِبو
|
دیلی گِتَه یاری پَسْ هَشْتِه نِبو[۲۴]
|
او از غمی دیگر ناله سر داده است. این نالهها در عین سوزناکی و همآغوشی با اندوهی جانکاه, امید را نوید میدهند. یعنی به خود نهیب میزند: از شکستها و مرارتها که بر تو رفته مأیوس مشو. ناامیدی را به خود راه مده. سرزنده و پویا به مقصود در مقصد بیندیش. پس آنگاه با توکل بر قادر متعال گام در راه بگذار که قلههای ستبر «بزندار», «دَشْـتِه», «خندیلَـهپِشت», «چَبْلَهگَز», «مولوم», «نَرَهبَند»، «شَلَهخوار»[۲۵] و صدها نقطهی مرتفع دیگر در تالش بزرگ انتظار تو را میکشند.
رمه در مندن (با فتح م و د) – ییلاق سیف آستونه شاندرمن، مرداد ۱۳۸۶
عکس از: قربان صحرائی چاله سرائی
آنچه در صدر آمد نَمی از یَم و شبنمی از طوفان اقیانوس پرتلاطم امّا با نشاط و پر شور و شعف زندگی در سرزمین وسیع تالش است که هر زمان در هرنقطه از آن جاری است و البته در بعضی از زمانها ـ نظیر بهار ـ جلوهی جاریاش بیشتر خودنمایی میکند.
جمه پوس، امنه پوست (پوستین انبان) حاوی پنیر و سوره تالشی- ییلاق سیف آستونه، مرداد ۱۳۸۶
عکس از: قربان صحرائی چاله سرائی
این کمترین بندگان خدای لایزال, جَبین بر آستان حضرت دوست میساید و از اعماق وجود آرزومند است در سایهسار توجهات خاصّه حضرت باریتعالی سرزمین من با مردمان سرزندهاش همواره از گزند بلایای مادی و معنوی, نیز اندیشهی اهریمنیِ اِنسی و جنّی مصون ماند و وزش هیچ باد نامرادی نتواند گردش عیش ربیعش را به طیش خریف مبدّل سازد.
قم ـ ۱۰ اسفند ۱۳۹۶
[۱]. «نَوْروز» بر وزن «مَفْعول». ماه دوازدهم از ماههای جلالی. در تقویم محلی و گاهشماری تالشان این ماه علاوه بر نوروزماه به نامهای «لَرَکِشَه ما» و «آوْتاوْبَهحوت» نیز خوانده میشود.
[۲]. «تیجَرَهباهار». اصطلاحی تالشی است به لفظ بخشی عظیمی از منطقه قومی تالش بخصوص شاندرمن و ماسال. و آن هنگامی است که دشت و دامن و طبیعت و سرزمین حاصلخیز تالش به برکت آب و هوای بسیار لطیف و مناسب، به خرمی رفته و غرق در طراوت و شادابی است و به هر طرف که بنگری از پای درختان گرفته تا سرشاخهشان جملگی غرق در شکوفه و سرسبزی و سرزندگی است.
[۳]. نزدیکیهای عید، دمدمای عید …
[۴]. محله تالشی.
[۵]. توجه: ضمن تالشی بودن نامها؛ تمامی اسامی در این نوشتار فرضی و خیالی است.
[۶]. اصطلاحاً جمع و جور کردن و منظم کردن اسباب و اثاثیه منزل.
[۷]. بکر. چمنزار دستنخورده.
[۸]. سمت شالیزار، سوی برنجزار، در مزرعه برنج …
[۹] . نهر آب مزرعه.
[۱۰] . گل بنفشه.
[۱۱] . گل پامچال.
[۱۲] . حرکات یکنواخت و موجی چمنزار و یا شالیزار با وزیدن آرام نسیم.
[۱۳] . «اَروئَهبیبی» = عمه عروس, «کیفا ماشی» = خاله کفایت، «فاطمهعمژِن» = زنعمو فاطمه.
[۱۴]. کربلایی عمو پرویز.
[۱۵]. بیل کشاورزی.
[۱۶] . همه جای تالش
[۱۷]. «وَلَر» و «مَنْدَن» نام مکان در فرهنگ شفاهی تالشان. از این دو جایگاه برای استقرار گلهی گوسفندان و رمه بهره برده میشود. وَلَر محیطی بزرگ سرپوشیده است که جهت نگهداری برهها و بزغالهها استفاده میشود و مَـندن محوطهای وسیع و سرباز که جهت استقرار رمه و گلهی گوسفندان و بزها کاربرد دارد.
[۱۸]. « پوستینْاَنبان؛ انبان پوستین ». تالشان وقتی گوسفندی را ذبح میکنند از پوست آن جهت ذخیرهی پنیر بهره میبرند. پوست گوسفند به شیوهای مخصوص به انبان تبدیل شده و مهیای این کار میگرددکه به آن «جَمَهپوس» یا « اَمْنَه پوست« گفته میشود. نگارنده شرحی از آن در فصلنامه تحقیقات تالش, به مدیر مسئولی آقای دکتر محمدتقی رهنمایی, شماره ۴, تابستان ۱۳۸۱, صفحه ۶۰, آورده است.
[۱۹]. نغمهی فاخته
[۲۰] . ای یار نازنینم، کوکو، غصه نخور / بیقراری نکن / ای یار خوشگلم! نزد مردم آه و زاری نکن / ای کوکوی عزیزم، غصه نخور، غصه تو را پیر خواهد کرد / به خدا قسم غصه تو را از زندگی سیر و بیزار خواهد کرد. «کوکو» پرندهای است که در فارسی به نام فاخته شناخته میشود. در فرهنگ مردم تالش برای کوکو افسانهای بر زبانها جاری است. حدود چهل سال پیش استاد سید هادی حمیدی در آلبوم هفت آهنگ خود افسانه «کوکو» را به زیبایی تمام، در قالب ترانهای دلنشین برای همیشه ماندگار کرده است.
[۲۱] . قطعهای از شالیزار که به شکلی تسطیح شده تا آب آن در همه جایش یکنواخت به پای بوتهها (نشاء)های برنج برسد. ضمن اینکه کشاورز بنا به تشخیص خود با توجه به هر قطعه (هر بجار کیله) میتواند نشاءهای متنوعی از انواع برنج را در شالیزارش کشت کند.
[۲۲]. مسیر ییلاق.
[۲۳]. در مسیر ییلاق.
[۲۴]. هنگامه کوچ (سفر) است بیا کوچ (سفر) کنیم / بیا تخم سیمرغ را بشکنیم و … / تخم سیمرغ که شکستنی نیست / (همچنان که) یار دلپسند را نمیشود ترک کرد.
[۲۵] . اسامی تعدادی از نقاط بالادست و ییلاقی تالش در شاندرمن و ماسال.
“پایان”
? به کمتر از ٢٠ راضی نباشید…
⚠️ بازنشر مطالب فقط با ذکر منبع گروه رسانه ای شاندرمن۲۰ مجاز است.
با کلیک روی تصویر زیر پنجره اى ظاهر خواهد شد که مى بایست روى گزینه OK کلیک نمایید تا به عضویت کانال شاندرمن۲۰ در آیید.