قربان صحرایی چاله سرایی
یکی از عناصر فرهنگی هر قومی وجود تقویم زمانی یا گاهشماری سنتی است. این عنصر فرهنگی که میتوان گفت دیرینگی آن به قدمت ذهن تاریخساز بشر است زاییدهی اندیشهی پویا و کنجکاو انسانهاست. به نظر میرسد بشر از روزی که متوجه تغییر و تحول در طبیعت گردید و زاد و ولد دورهای بعضی از حیوانات و پرندگان و کوچ برخی از وحوش را ملاحظه نمود، و به طور کلی در بررسی اوضاع و احوال مخلوقات پیرامون خویش به تغییرات متفاوت و مختلف پی برد به فکر افتاد تا تقدم و تأخر زمان را به شکلی تنظیم نماید تا در گذران حیات و برنامهی هرچند سادهی آنروز زندگی خویش از آن بهرهمند شود.
گاهشماری یا تعیین تقویم برای زمان، در میان اقوام مختلف ایران از جمله تالش دارای نکات و ویژگیهای مخصوص به خود است. بررسی نمونههایی از این اصطلاحات نشان می دهد که طبیعت و معیشت مردم تالش درانتخاب واژههای مناسب برای گاهشماری تا چه حد نقش داشته است. البته پس از ورود اسلام به ایران نقش ایام مذهبی به آن اضافه شده و امروزه مجموعهای از اصطلاحات گاهشماری را بوجود آوردهاند که تالشان از آن استفاده میکنند.
به فضل و یاری خدای سبحان سعی میشود به تدریج و به فراخور زمانی نمونههایی از اصطلاحات گاهشماری سنتی تالش ـ که علیرغم وجود تقویم رسمی کشوری، در تعامل عامهی تالشان کم و بیش رایج است ـ با توضیحات لازم ارائه گردد تا شما خوانندهی محترم این یادداشتهای مجازی از آن بهرهمند شوید. اما قبل از آن لازم است گفتاری به عنوان درآمد با توضیحات مکفی آورده شود و آن اینکه:
درآمد
بی تردید هرملتی برای شمارش زمان وانجام معادلات وتعاملات اجتماعی خویش برحسب زمان به مواقعی معین ومشخص نیازمند بوده، تا بدان وسیله بتواند به خواستههای خویش قوام بخشد و براساس آن برنامه زندگی روزانه، ماهانه و حتی سالانهی خویش را تنظیم کند. اگر چه سادگی زندگی و پایین بودن توقعات و حداقل بودن درگیریهای اجتماعی و بسیاری از عوامل امروزی در گذشته باعث شده بود برنامههای پیچیدهای در زندگی انسانها نباشد، ولی به هر تقدیر برای آن زندگی ساده نیز احتیاج به یک برنامهریزیها و زمانبندیها بود که انسانها ناگزیر بودند، برای رسیدن به اهداف و دستیابی خواستههایشان طبق ان عمل نمایند .
قوم تالش هم که دیر زمانی است در ایران باستان تاکنون بر پهنه ای از این خاک وطن گزیده و مانند دیگر اقوام ایرانی دارای حیات اجتماعی ـ سیاسی است، از این قاعده مستثنی نبوده است. ما از گذشته این قوم مبنی براینکه چگونه ایام را تقسیمبندی میکردند و تقویم زمانی را بر چه اساسی مشخص و تنظیم مینمودند ، چندان اطلاعی نداریم. اما از اصطلاحات و کلمات خاص زمانبندی و گاهشماری که هنوز هم بر زبان تالشان اصیل جاری است، میتوان به این نتیجه دست یافت که عوامل متعددی برای تقسیم زمان در بین ملل موثر بودند.
«مردم بدوی که زندگی را از طریق شکار به سر میبردند، متوجه بازگشت موسمی بعضی از امور عادی طبیعی، که از سالی به سال دیگر به ترتیب ثابتی تکرار میشود، گردیدند. این امر منشاء تشخیص «فصل»ها یا موسمها گردید. (مانند موسم یخگشاد، موسم شکوفه، موسم جفتگیری پرندگان و غیره در نزد بعضی از اقوام ابتدایی). قدیمیترین نوع تقویم سالیانه مرکب از دورههایی از چنین موسمها است. اما در واقع باید گفت که تاریخ تقویم از زمانی شروع میشود که انسان به حال ماندگاری به زراعت پرداخت و در نتیجه متوجه شد که موسم بذرافشانی به فواصل منظم همه ساله باز میگردد. سپس به شمردن عدهی ایام بین دو موسم متوالی بذرافشانی پرداخت[۱]».
به عبارت دیگر، در یک نگاه کلی میتوان ادعا کرد که این عوامل طبق مشی روزانه و آنچه که در طی زمان با آن در ارتباط بودند بیربط نیست. یعنی تالشان مانند اقوام دیگر با آنچه که برای عموم اهالی اصطلاح و نامی شناخته شده بود. برنامهی زمانی خود را تنظیم نموده و براساس آن قول و قرارها و تقویم برنامههای خویش را معین میکردند. برخی از عوامل مهم دخیل در تقویم زمانبندی و گاهشماری تالشان عبارتند از: خورشید، دامداری، دین و مذهب، سرما، فصول، کشاورزی، گرما، و … که شرحی از هر عامل در جای خودش خواهد آمد. …
چیله
«لالَهچیلَه! اَز اَگَم اِشتِن درازی بِبیستیمِه کاری کریم قِنداقَه خِرْدَن گافرُو کو یَخ بِژَن»!!
در فرهنگ شفاهی تالشان هست که میگویند همیشه چلهی کوچک به چلهی بزرگ اعتراض و انتقاد دارد که علیرغم عمر طولانیاش به نسبت عمر خودش از نظر سرما و یخبندان ملاحظهی مردم و طبیعت و به طور کلی مخلوقات را میکند. همانگونه که پیشتر آمد در گفتگوی چلّهی کوچک با چلّهی بزرگ اولی به دومی میگوید: «اگر عمر من به درازی عمر تو بود چنان از سرما و برودت بر مردم سخت میگرفتم که حتی نوزاد قنداقه شده در گهوارهاش یخ بزند»!!
امّا امروز دهم بهمنماه بر اساس گاهشماری سنتی تالشان آخرین روز «لالَهچیلَه» و فردا یازدهم بهمنماه مطابق با اولین روز «روکَهچیلَه» است. «چیلَه» اصطلاحی گاهشماری است که در زبان فارسی «چـلّـه» تلفظ میشود. در فرهنگ شفاهی تالشان این واژه برای موارد اصطلاحی متعددی به کار می رود. اصل چیله به دو زمان در فصل زمستان اطلاق می شود که عبارت است «لالَه چیلَه» و «روکَه چیلَه».
لالَـه چیلَه : از یکم دیماه تا دهم بهمن ماه جلالی (چهل روز اول زمستان) به «لاله چیلَه» یعنی «چله بزرگ» معروف ومشهور است. این زمان در تقویم محلی و سنتی تالشان کاربرد وجایگاه خاصی دارد .طول لاله چیله چهل روز است و اصولاً پسوند چیله را به خاطر مدت زمانش اخذ کرده است. در مقابل لاله چیله، روکه چیله قراردارد که شرح آن چنین است:
روکَـه چیلَه: از یازدهم بهمن ماه جلالی تا سی ام آن ماه «روکَهچیله» نامیده میشود. اگر چه طول این مدت از بیست روز تجاوز نمیکند ولیکن اصطلاح «روکه چیله» به معنای «چله کوچک» برای این مدت زمانی وضع شده است. در فرهنگ عامه تالشان عقیده براین است که روکهچیله ادعا کرده چنانچه مدت زمانش به درازای چله بزرگ میشد کاری میکرد تا قنداقه نوزاد همچنان که در گهواره است از سرما یخ بزند! برهمین اساس این قوم را عقیده براین است که سرمای روکهچیله بیشتر از «لالَه چیلَه» است .
برخی از موارد کاربرد دیگر «چیلَه» در فرهنگ مردم تالش عبارت است از:
زائویی که هنوز چهل روز از زائیدنش نگذشته باشد میگویند فلان زن در «چیله» قرار دارد،
نوعروسی که هنوز چهل روز از ورودش به خانهی بخت تمام نشده باشد میگویند «گِشَه چیلَه دری»،
نیز چهلمین روز درگذشت تازهدرگذشته.
چارچار
چهار روز آخر چله بزرگ زمستان و چهار روز اول چله کوچک (از ششم تا چهاردهم بهمن ماه) یک دورهی هشتروزه است که در فرهنگ تالشان اصطلاحا «چارچار» گفته میشود. تالشان عقیده دارند این زمان اوج سرمای زمستان است. برای چارچار در فرهنگ عامه تالش افسانهای نیز بر سر زبانهاست به نام «افسانه گذشتن کوراغلو از توفان»، به نظر می رسد این افسانه الهام گرفته از یکی از قصههای آذری میباشد که در فرهنگ تالشان نفوذ یافته است.
[۱] -دایره المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب ، جلد اول ۱۳۸۰، شرکت سهامی کتابهای جیبی ، ص ۶۵۵٫